107
اخفاء؛ چگونگى و چرايى
سيّد بن طاووس رحمه الله مىنويسد:
پس از شهادت اميرمؤمنان على (عليه السلام) فرزندان مكرّمش بنا بر وصيّت پدر مرقد حضرت را از چشم همگان مخفى نگاه داشتند؛ از اين رو سياستى در پيش گرفتند تا مردم، نسبت به مدفن ايشان ترديد و شبهه پيدا كنند. آنان با همكارى چند تن از خواصّ اصحاب، در آن شب حزنانگيز، در چند نقطه كوفه، هر يك به شيوهاى وانمود مىكردند كه مشغول مراسمى همچون تشييع و تدفيناند. مثلاً برخى تابوتى را بر روى شترى بستند. از اين تابوت كه پيكرى در آن نبود، بوى سدر و كافور به مشام مىرسيد؛ گويى كه پيكرى تازه غسل داده شده در آن آرام گرفته است. اين مركب در سياهى نيمهشب به همراه چند تن از اصحاب خاصّ اميرمؤمنان (عليه السلام) از كوفه بيرون رفت. مسير آنان به طرفى بود كه گويا به مقصد مدينه، شهر پيامبر در حركتند. اين كار وجهى هم مىتوانست داشته باشد: اينكه فرزندان اميرمؤمنان (عليه السلام) مىخواهند پدر را در جوار مادرشان فاطمه سلام الله عليها به خاك بسپارند.
گروهى ديگر پيكرى بىجان را كه كفنپوش و در لباسى پيچيده شده بود، بر روى چارپايى گذاشته و از كوفه به سمت حيره حركت كردند. چند تن از اصحاب حضرت نيز حضور داشتند تا وانمود كنند اين پيكر حضرت است كه آن را از جايى به جاى ديگر منتقل مىكنند. آنان همچنين در جاىجاى كوفه صورت قبرهاى متعدّدى را بهوجود آوردند؛ يكى در مسجد، دومى در ورودى قصر دارالاماره، سومى در خانه جعدة بن هبيره مخزومى ، 1ديگرى در خانه