8
تضاد يا تعاضد عقل و عشق
اگرچه ماجراهاى تلخ و شيرين در حوزههاى فكرى، معرفتى و حتى تاريخى و اجتماعى پيرامون تضاد يا تعاضد عقل و عشق وجود داشته و دارد، لكن اگر بر اساس انديشه و بينش اصيل اسلامى و آموزههاى وحيانى و اهلبيت (عليهم السلام) به داستان پرماجراى عقل و عشق بنگريم، درمىيابيم كه نه تنها در عرض هم نيستند و در طول همند، بلكه ناظر به مراتب وجودى انسان، ساحتها، لايههاى معرفتى، رفتارى، سلوك عقلانى و عرفانى آدميان مىباشند؛ چه اينكه نه عقل و دل و نه برهان و عرفان، در حوزه وجودى انسان و معارف اسلام در تعارض و تضاد با هم هستند و نه «مانعةالاجتماع» در تفسير و نگرش به قيام امام حسين (ع) خواهند بود كه حادثه كربلا با توجه به كليات و جزئيات آن، حاوى كاملترين وجه عقلانيت و دارنده جامعترين ساحت عشق و عرفان است. حماسه، عشق، جهاد و عرفان، در قيام كامل و تمامعيار انسانى كامل و مكمّل به تجلّى نشسته است.
واقعاً اين چه نگاهى است كه هماره به تفكيك و چالش عقل و عشق گرايش دارد و به انفصال و انقطاع بين دفتر عقل و آيت عشق مىانديشد؛ در حالى كه به تعبير استاد شهيد مطهرى هم عقل و هم عشق، هم برهان و هم عرفان داراى ارزش معرفتى و ادراكىاند 1و «تنها از نظر عرفا راه دل و سير و سلوك بر راه برهان و استدلال ترجيح دارد و از ساحتى بالاتر و والاتر برخوردار است.» 2استاد مطهرى، خود سخن از ترجيح هر يك بر ديگرى را بيهوده و آنها را مكمّل همديگر مىداند 3و علامه جوادى آملى هر دو هدايتهاى فكرى و طريق برهانى و هدايت شهودى و راه عرفانى را لازم، ضرورى و كمال مطلوب دانسته و فكر بدون ذكر، و فهم بدون مشاهده را به منزله شبحشناسى مىداند، نه مشاهده واقع. 4شيخ محمود شبسترى نيز معرفت از عالم جان و فيض از مسير جذبه يا از طريق عكس و قياس و استدلال هر دو را «نورى» قلمداد مىكند كه به «ايمان يقينى» مىانجامد.
حال با عنايت به اينكه از نظر «معرفتشناختى» بين عقل و عشق تعارض و تضاد نيست، بلكه توافق و تعاضد دارند و هر دو بالهاى پرواز انسان به سوى حقيقت كمال و كمال حقيقى به شمار مىروند، مراتب وجودى و حوزه عمل هر كدام را بايد به دقت شناخت تا اشتباهى در تصور و تصديق معانى و مراتب و كاركرد هركدام پديد نيايد؛ يعنى از نظر كاركرد، مراقبت تام و تمام بايد داشت. آيا مىتوان تصور كرد قيام امام حسين (ع) لايههاى