7
«كنت كنزاً مخفياً فاحببت ان اعرف، فخلقت الخلق لاعرف» ؛
1
من گنج پنهانى بودم كه دوست داشتم شناخته شوم، لذا براى شناخته شدن خلق را آفريدم.
تفسير امام زينالعابدين (ع) از جهان خلقت نيز بر پايه حبّ و عشق الهى است:
«ابتدع بقدرته الخلق ابتداعاً و اخترعهم على مشيته اختراعا. ثم سلك بهم طريق ارادته و بعثهم فى سبيل محبته» ؛ به دست قدرتش آفريدگان را ايجاد كرد و آنان را براساس اراده خود صورت بخشيد؛ آنگاه همه را در راه اراده خود راهى نمود و در مسير محبت و عشق به خود برانگيخت و موجودات هستى از حدودى كه براى آنان معين فرموده، قدمى پيش و پس نتوانند نهاد. 2
ترجمه اين سخن در حقيقتِ اشعار حافظ است:
ما در اين در نه پى حشمت و جاه آمدهايم
«عشق» پردهها و حجابهاى بين عاشق و معشوق را كه «خود» عاشق باشد، از بين مىبرد و عامل رها شدن در فضاى بىكرانه هستى خواهد شد:
جمله معشوق است و عاشق پردهاى
زنده معشوق است و عاشق مردهاى
رسول خدا (ص) مىفرمايند:
«يقول الله عزوّجل: اذا كان الغالب على العبد الاشتغال بى جعلت بغيته و لذّته فى ذكرى، فاذا جعلت بغيته و لذته فى ذكرى عشقنى و عشقته، فاذا عشقنى و عشقته رفعت الحجاب فيما بينى و بينه و صيرت ذلك تغالباً عليه، لا يسهوا اذا سها النّاس» ؛
3
خداوند عزوّجل مىفرمايد: هرگاه اشتغال به من، بر جان بنده غالب آيد، خواهش و لذّت او را در ياد خودم قرار دهم و چون خواهش و لذّتش را ياد خودم قرار دهم، عاشق من گردد و من نيز عاشق او، و چون عاشق يكديگر شديم، پرده ميان خود و او را بالا زنم و آن (مشاهده جلال و جمال خود) را بر جان او مسلّط گردانم؛ به طورى كه وقتى مردم دچار سهو و اشتباه مىشوند، او دچار نمىشود.