185ما دارد. ايشان از نگرش تكثرگرايانه ياد كرد و چند بار هم از بسط تجربه نبوى سخن گفت و اينكه اين بحثها چهارچوب ندارد. از اينكه در ايران اين قبيل افكار رشد كرده، اظهار نگرانى مىكرد و مىفرمود كه برخى از افراد ابتدا آزاد گذارده مىشوند كه هر چيزى بگويند و بعد جلوى آنها گرفته مىشود. گويى مقصودشان اين بود كه از اول در اين باره بايد فكرى كرد. شايد هم مقصود آن بود كه اين آقايان خودشان همين مبانى را قبول دارند و زمينهاش همين است.
باز برگشتيم به بحث از محقق كركى در اول صفويه. من از تأثير او در دولت صفوى سخن گفتم. ايشان اصرار داشت كه روابط محقق كركى با شاه اسماعيل اندك بوده است. اطلاعات ايشان نشان مىداد كه از تواريخ اين دوره آگاه است و به حق اشاره مىكرد كه او يك سفر به ايران داشته كه آن هم در زمان فتح هرات بوده و به داستان كشته شدن نواده تفتازانى اشاره كردند كه محقق كركى به شاه اسماعيل اعتراض كرد كه نبايد او را مىكشت و بايد اجازه مىداد با او مناظره كند تا مردم به تشيع بگروند. به ايشان عرض كردم كه يك بار هم شاه اسماعيل به عراق آمده، با محقق كركى و سيد محمد كمونه ملاقات داشته و آنان وى را همراهى مىكردند. عرض كردم كه در مقدمه «جامع المقاصد» هم از صفويه نام برده است. ايشان به حق فرمود كه اسم شاه اسماعيل در آنجا نيامده است. عرض كردم نيامده، اما وصف چند سطرى از سلطنت صفوى شده است. با اين حال قبول داشت كه در دوره شاهطهماسب، رابطه محقق بيشتر شده، اما در همان دوره هم از پذيرفتن نقشى مهم ابا داشته و