88سديدالدين كتابهايى نوشته بوده كه نام آنها در كتب تراجم غير از فتاوى وارده در آثار علامه حلى درج نشده است؛ جز اينكه در «الذريعه» با عنوان « جواب مسألة المعرفة و المقدار اللازم منها» 1معرفى شده است.
براى ارج نهادن به مقام معنوى و اجتماعى وى به داستان حمله هلاكوخان مغول به عتبات و بغداد و نجات دادن شهرهاى مقدس توسط سديدالدين اشاره مىكنيم:
در بيشتر كتب تراجم نقل شده است: زمانى كه هلاكو به قصد فتح عراق از خراسان به بغداد لشكر كشيد و مقر حكومت بنىعباس را محاصره كرد، رعب و وحشت مغول در همه جا پخش شد و مردم اغلب شهرها براى حفظ جان و ناموس خود، به روستاهاى دوردست پناه بردند. اما در شهر حلّه واقعهاى رخ داد كه پسر سديدالدين يعنى علامه حلى در كتاب «كشف اليقين» خود در فضايل مولى على (ع) و اخبار غيبى آن امام همام ياد كرده؛ از جمله خبر دادن امام به عمران و آبادى بغداد و احوال دولت بنىعباس و زوال حكومت آنها توسط قوم مغول و همين ماجرا باعث شد كه مردم كوفه، حله و نجف و كربلا و ساير نواحى شيعهنشين، در حمله مغول و فتح عراق از آسيب و قتل و نهيب آنان محفوظ بمانند؛ زيرا هنگامى كه هلاكوخان به بغداد رسيد و آنجا را محاصره كرد، بيشتر مردم حله به بيابانها فرار كردند و تنها عده اندكى در شهر ماندند؛ از جمله آن عده پدر علامه حلى \ و سيد مجدالدين و فقيه ابن ابى الفر محمد بن على (متوفاى 674) بودند. اين سه دانشمند جلسه كردند و براى رهايى حله و اماكن مقدس به مذاكره و چارهجويى پرداختند.
آنها سرانجام چنين مصلحت ديدند كه با هلاكوخان مكاتبه كنند و تسليم خود و مردم حله شهرهاى مقدس را به وى اعلام دارند. پس نامهاى نوشتند و در آن از هلاكو امان خواستند تا در صورت فتح عراق و سقوط بغداد، اماكن مزبور و اهل آنجا امنيت داشته باشند. اين نامه را توسط يك نفرايرانى براى هلاكو فرستادند. هلاكو فرمانى نوشت و به وسيله دو نفر براى آنها فرستاد و گفت به اينها بگويند: اگر دلهاى شما به آنچه در نامه خود نوشتهايد گواهى مىدهد و موافق است، شخصا نزد من بياييد، تا از شما توضيحى بخواهم. وقتى پيغام هلاكو رسيد، آن سه دانشمندان از رفتن به نزد آن مرد خونخوار بيمناك شدند؛ زيرا از پايان كار هراس داشتند. در آن ميان سديدالدين به فرستادگان هلاكو گفت: اگر من به تنهايى بيايم