59وآن امامزاده را زيارت نمىنمودم؛ چون نزد من به صحت رسيده بود كه حضرت حمزه (ع) فرزند بلافصل امام موسى كاظم (ع) در شهر رى در جواب حضرت عبدالعظيم حسنى (ع) مدفون است؛ لذا اهميتى به اين بقعه و صاحب قبر آن نمىدادم.
پس يكدفعه حسب عادت بيرون رفتم و در نزد اهل آن قريه مهمان بودم و اهل آن قريه از من خواستند كه زيارت كنم مرقد مذكور را و من امتناع كردم و به آنها گفتم: من مزارى را كه نمىشناسم زيارت نمىكنم؛ لذا به جهت اِعراض من از زيارت آن مزار، رغبت مردم به آنجا كم شد. آنگه از نزد ايشان حركت نمودم و شب را در قريه مزيديه در خانه بعضى از سادات آنجا ماندم، و چون سحر شد، برخاستم براى نافله شب و چون نافله شب را خواندم، نشستم به انتظار طلوع فجر كه ناگاه سيدى بر من وارد شد كه او را به صلاح و تقوا مىشناختم و از سادات آن قريه بود و سلام كرد و نشست و گفت: يا مولانا! ديروز مهمان اهل قريه حمزه شدى و او را زيارت نكردى؟ گفتم: آرى؛ فرمود: چرا؟ گفتم: من زيارت نمىكنم كسى را كه نمىشناسم، و اعتقاد من اين است كه حمزه فرزند حضرت امام كاظم (ع) در رى مدفون است.
فرمود:
«رُبّ شهرة لا اصل لها» ؛ چه بسا چيزهاست كه شهرت يافته، وليكن اصل ندارد. اين قبر حمزه فرزند موسى كاظم (ع) نيست،