154
وصف على
كس را چه زور و زَهره كه وصف على كند؟ جبار در مناقب او گفته «هل أتى» زورآزماى قلعه خيبر كه بند او در يكدگر شكست، به بازوى «لافتى» مردى كه در مصاف، زره پيش بسته بود تا پيش دشمنان ندهد پشت بر غزا شير خدا و صفدر ميدان و بحر جود جانبخش در نماز و جهانسوز در وَغا* ديباچه مروّت و سلطان معرفت لشكركش فتوّت و سردار اتقيا فردا كه هركس به شفيعى زنند دست ماييم و دست و دامن معصوم مرتضى يارب به نسل طاهر اولاد فاطمه يارب به خون پاك شهيدان كربلا يارب به صدق سينه پيران راستگوى يارب بهآب ديده مردانِ آشنا دلهاى خسته را به كرم مرهمى فرست اى نام اعظمت درِ گنجينه سخا
آشناى دل
دل، هيچ جلوهگاهى جز كربلا ندارد جز كربلا حريمى، ياران صفا ندارد با نى نواى ديگر سر كن به نينوا، چون غير از نواى غربت، اين نى نوا ندارد بيهوه مىبريدم بهر شفا به هر كو جز كربلا دل من، دارالشفا ندارد احساس غربتم را حس كن كه در دو عالم غير از حسين، اى دل، جان آشنا ندارد دل بىولايت او كمتر ز خشت و سنگ است جان بىمحبت او هرگز بها ندارد مهتاب جلوهگاهش جز در حريم او نيست خورشيد بىنگاهش، ره در سما ندارد بيمار عشق اويم، تنهاست او طبيبم جز تربت شريفش، دردم دوا ندارد با كربلا بگوييد اين نكته از دل من حتى نسيم جنت، عطر تو را ندارد