132ساكنين آن نواحى را به طپش مىاندازد و حاميان ما را شادمان مىسازد و آنان را كه ترسو هستند، به سوى ما متمايل مىكند. پس هركس را كه ديدى مخالف توست، از دم تيغ بگذران و روستاها را ويران كن و اموال اهالى شهرها و روستا را به غارت ببر تا دلها را دردناك و محزون كند.
سفيان با ششهزار سرباز حركت كرد تا به ساحل فرات رسيد و از شهر هيت گذشت كه اهالى آن گريخته بودند. از آنجا به روستايى در غرب فرات و بالاى شهر انبار رفت كه مردم آنجا هم فرار كرده بودند و كسى در آبادى نبود. پس به راه خود ادامه داد تا شهر مهم و حياتى انبار را فتح كند. سلحشوران اين شهر آماده دفاع و نبرد بودند. سفيان از مركب خود پايين آمد و قواى خود را به گردانهاى مختلف تقسيم كرد و دسته دسته براى جنگ فرستاد. آنها با رزمندگان مستقر در انبار درگير شدند. سفيان نيز خود با دويست نيروى زبده حركت كرد. اهالى وقتى اين همه نيروى مسلح را ديدند، احساس كردند قدرت مقابله با آنها را ندارند و از اين رو عدهاى متفرق گرديدند؛ اما گروهى ديگر فداكارانه جنگيدند و دشمن را زمينگير و هراسان كردند. در اين ميان كارگزار حضرت كه انسانى دلير و فداكار بود، با صلابت و اقتدار تمام مىجنگيد و اين آيه را تلاوت مىكرد: (فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ينْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلا) 1سپس گفت: هركس لقاى الهى را نمىخواهد، تا زمانى كه ما درگير هستيم، از شهر خارج شود؛ زيرا نبرد ما با آنها مانع از تعقيب فراريان است؛ اما آنچه نزد خداوند است، براى ابرار بهتر است. اشرس با سى نفر از يارانش آنقدر جنگيدند تا آنكه در خون خويش غلطيد و به شهادت رسيد. مردى از اهالى انبار على (ع) را از ماجرا باخبر ساخت. امام متأثر شد و به منبررفت و فرمود: برادر شما ابوحسان بكرى در شهر انبار به شهات رسيده است. او از آنچه روى مىداد، هراس نداشت و آنچه را كه نزد خداوند است، بر دنيا ترجيح داد. پس به سوى آنان برويد. اگر گروهى از متجاوزان شامى را از بين ببريد، براى هميشه اين مهاجمان را از عراق راندهايد. در اينجا امام به اميد اينكه پاسخى بشنود يا فردى از اهل كوفه سخنى بگويد، ساكت ماند، اما كسى چيزى نگفت. وقتى حضرت سكوت آنان را ديد، از كوفه پياده حركت كرد و خود را به نخيله رساند و گروهى از مردم پشت سر آن حضرت حركت كردند. 2سپس حضرت بر روى بلندى رفت و بعد از حمد و ثناى الهى،