133براى مردم خطبه جهاد را خواند. امام (ع) در فرازى از اين بيانات گهربار فرمودند:
پس شما وظيفه خود را (درباره جنگيدن با لشكريان معاويه به يكديگر حواله داديد و همديگر را خوار ساختيد تا اينكه از هر طرف اموالتان غارت شد و ديار شما (انبار) از تصرفتان بيرون رفت و اين (سفيان بن عوف) است كه به امر معاويه با سواران خود به شهر انبار وار گرديده، حسان بكرى را كشته و سواران شما را از آن حدود دور گردانده است و به من خبر رسيده كه يكى از لشكريان وى بر يك زن مسلمان و يك زن كافر ذمى داخل شده و خلخال، دستبند و گردنبندها و گشوارههاى او را كنده و آن زن نتوانسته جلوى اين كار را بگيرد، مگر آنكه صدا به شيون و زارى بلند كند و از خويشاوندان خود كمك بطلبد. پس دشمنان با غنيمت و دارايى فراوان از انبار بيرون آمد، در صورتى كه به يك نفرشان هم زخمى نرسيد و خونى از آنان بر زمين ريخته نشد. اگر مرد مسلمانى از شنيدن از واقعه، از شدت حزن و اندوه بميرد، او را ملامتى نيست؛ بلكه نزد من به مُردن سزاوار است. اى بسا جاى حيرت است! به خدا سوگند اجتماع ايشان بر كار نادرست و باطل خودشان و تفرقه شما از كار حق و درست خودتان، دل را مىميراند و دچار غم و اندوه مىكند. 1
بعد از اين خطبه مهم، انتظار مىرفت كه مردم منطقه عراق خود را براى نبرد با اشرار اموى آماده كنند؛ اما واكنش مردم كوفه و توابع بسيار ناراحت كننده بود. «جندب بن عبدالله» و برادرش نزد امام (ع) آمدند و عرض كردند: اى مولاى مؤمنان! ما در هر امرى مطيع شما هستيم. امام فرمود: از شما دو نفر چه كارى پيش مىرود؟
بدين ترتيب قفطً دو نفر به امر حضرت پاسخ مثبت دادند و باقى مردم امام را تنها گذاشتند. مردمى كه با حضرت به نخيله آمده بودند، امام را در حالى كه ناراحت بودند، به كوفه بازگرداندند. امام «سعيد بن قيس همدانى» را خواست و او را همراه با هشتهزار نفر براى دفع شرارت دشمنان در انبار فرستاد. سعيد بن قيس از كارگزاران و اصحاب حضرت على (ع) و از بزرگان قبيله همدان بود و مردم از وى اطاعت مىكردند. سعيد براى تعقيب سفيان بن عوف، در كنار فرات حركت كرد تا اينكه به «عانات» رسيد و «هانى بن خطاب همدانى» را به جستوجوى سفيان فرستاد؛ ولى آنان گريخته بوند.
«معقل بن قيس» از واليان و اميران حضرت على (ع) بود. او از رجال دلير و باصلابت بود