111از جهات مختلف قابل توجه و تأمل است و از درجات بالاى علمى برخوردار است. مهمترين دليل ايشان بر اين قول، دليل اصولى استصحاب است. با اين بيان كه: مىدانيم حضرت زينب (س) پس از اسارت كوفه و شام، به مدينه بازگشت. در اينجا شك حاصل مىشود كه آيا در شام فوت كرده يا خير؛ پس استصحاب جارى مىكنيم كه خير، اصل عدم فوت حضرت در شام بوده و در مدينه از دنيا رفته است. 1يا اينكه آمدنش به مدينه را مىدانيم، اما شك مىكنيم كه از مدينه خارج شدند يا خير، و چون دليل قطعى بر خروج ايشان نداريم، پس استصحاب جارى مىكنيم كه حتماً از مدينه خارج نشده و در همين شهر از دنيا رفته است.
با احترام به مقام علمى و شخصيت والاى علامه بزرگوار، در پاسخ ايشان و ديگر بزرگانى كه ديدگاه مدينه را پذيرفتهاند، بايد گفت: تحقيق در قضاياى تاريخى، به كاربردن قواعد اصولى مانند استصحاب را برنمىتابد؛ زيرا با استصحاب نمىتوان مطالب تاريخى از اين دست را به اثبات رساند؛ زيرا برخى از بزرگان اين ادعا را با دلايل مختلف، از جمله رد قاعده استصحاب، نپذيرفتهاند كه به مواردى از آنها اشاره مىكنيم:
الف. آيۀ الله سيد محمدكاظم قزوينى كه اثر ارزشمندى در اينباره نگاشته، اين ديدگاه را با سه دليل رد كرده است. 2
ب. علامه شيخ محمدجواد مغنيه در اينباره معتقد است اصولا در اين جا به استصحاب اعتناد نمى شود؛ زيرا موضع استصحاب آن است كه به وجود شىء علم داريم سپس در ارتفاع آن شك مى كنيم:
انّ الآخذ باالاستصحاب هنا لا يعتمد على أساس، لأنّ موضوع الاستصحاب أن نعلم بوجود الشىء ثم نشكّ فى ارتفاعه بحيث يكون المعلوم هوالمشكوك بالذات؛ 3
بنابراين به نظر مىرسد اين قول، جز حدس و تخمين و استصحاب، مدرك قابل قبولى نداشته باشد. البته قراين اندك و روايات ضعيفى وجود دارد، اما مشكل اين روايات كه در كتاب «ناسخ التواريخ» و برخى منابع ديگر آمده، متأخر بودن