230
ينبع البحر
در كتب متقدمين 1 هر جا كه نام ينبع آمده، منظور، همين وادى بزرگ و بابركت است كه چشمههاى زيادى در آن جارى است و نخلستانهاى فراوانى دارد كه در مورد آنها صحبت مىكنيم. ينبعالبحر بندر شناخته شده و معروفى نبوده؛ اما وقتى ابحار كه بندرى مثل جده بوده، اهميت خود را از دست داد، نام ينبع مطرح شد.
شيخ احمد الجاسر از مقريزى نقل مىكند كه ايوبىها اين بندر يا ناحيه آن را در سال 621ه.ق خريدند و در آن تأسيسات مختلفى درست كردند و دژ و قلعه در آن ساختند و ديوار بر آن نهادند و آن را به صورت دومين بندر حجاز درآوردند. كشتىها از طريق اين بندر آذوقه ونيازمندىهاى حجاج و چيزهاى ديگر را براى حجاج حمل مىكردند. بعد اشراف حسنى كه اهل ينبع النخل بودند، براى بازگرداندن اين بندر و خارج ساختن آن از دست ايوبىها اقدام كردند و بر آن سلطه يافتند؛ اما در برابر قدرت ايوبىها نتوانستند مقاومت كنند و ايوبىها دوباره آنها را تصرف كردند و كار ينبع بالا گرفت؛ به طورى كه امير آن از طرف دولت مركزى ايوبى مانند امير مكه و مدينه تعيين مىشد و به دنبال آن گروهى از اشراف، وارد اين نزاع شدند و دو قبيله حرب و جهينه در دو سوى اين نزاع در مقابل يكديگر، گاهى در جانب اين و گاهى در جانب آن قرار گرفتند. جزيرى در اول قرن دهم از ينبع البحر به عنوان شهرى آباد ياد مىكند.
تاريخ ينبع البحر آميخته و مرتبط به تاريخ ينبع النخل است؛ چون اين دو شهر در كنار يكديگر قرار دارند.
زمانى كه سلطان غورى، دهناء را ويران كرد، منزلگاه كاروان حج بوده و ينبع البحر جاى آن را گرفته است و حجاج مجبور شدهاند از راه كنار ساحل عبور