1192. راهى كه از مستوره تا رابغ و بعد غَيقَه و بعد دشت الخَائِع و بعد الحَمرَاء و سپس به المَسيجيد مىرود. اين راه به سمت شمال، درحالىكه ساحل را در سمت چپ آن دارد، بين كوهها پيش مىرود و در سمت راست آن، رشته كوههاى جبال ثَافِل است و در سمت چپ، كوههاى ظُبَيه و كِراش قرار دارد و بعد در غيقه راه جدا مىشود كه هنگام بحث در مورد غيقه ذكر آن خواهد آمد.
3. راهى كه درست به سمت شمال و از دشت البَزوَاء مىگذرد و به تدريج از دريا فاصله مىگيرد؛ به طورى كه در بدر، در حدود 45 كيلومترى شرق دريا قرار مىگيرد. در اينجا جاده به دو قسمت منشعب مىشود: راه مدينه كه از بدر تا الحمراء تا المسيجيد است و با راه غيقه كه ذكر آن گذشت، يكى مىشود. و شعبه ديگر راه به طرف ساحل باز مىگردد و به ينبع مىرسد كه راه حاجيان مصرى و مغربى است و از يَنْبُع به امِلَجْ (الحَوْراء قديم) و الوَجه و الاَزلَم و ضَبَّه و المُوَيلَح عبور مىكند و تا بندر عَقبه در اردن ادامه دارد. اين جاده به ترتيب از همه اين شهرها عبور مىكند؛ درحالىكه در مسير بين اين شهرها از دهكدهها و منزلگاهها و توقفگاههاى بسيارى مىگذرد. همه اين شهرها از بنادر ساحل شرقى درياى سرخ مىباشد.
ودّان
ساعت 10 بود كه از آن قهوهخانه بيرون آمدم و از مسير جاده امنى به سمت شمال به راه افتادم. بعد از چهار كيلومتر، راه ابواء به سمت راست، يعنى شرق و محل طلوع خورشيد منحرف شد. بعد از پيمودن مسافتى اندك، توقف كردم.
شهرى كه در دوران جاهليت و صدر اسلام آباد بوده و بعد تحت تأثير دو عامل قرار گرفته:
1. انتشار اسلام در مصر و مغرب كه متعاقب آن بر تعداد حاجيان آن بلاد افزوده شد و چون مسير عبور اين حاجيان از كنار ساحل دريا بوده و مستوره