120نشستم و از حالش پرسيدم؛ گفت: روزگارى شده كه آدم آرزو مىكند اى كاش سالها پيش مرده بود و امروز را نمىديد! گفتم: چرا؟ گفت: مىگويى چرا؟ ! آيا چراغهاى برق را بالاى سر اميرمؤمنان (عليه السلام) نمىبينى؟ آيا اين مصيبت نيست؟ من از تفاوت عقل اين دو مرد، بسيار شگفتزده شدم.
يأجوج و مأجوج
در ديدار با يكى از علماى عجم، سخن از يأجوج و مأجوج به ميان آمد. وى مىگفت: بسا كسانى كه مىگويند امروز هيچ مكان و مأوايى نيست، مگر آنكه انسانها به آن وارد شده و بر آن مطلع گرديدهاند. به راستى اگر سد يأجوج و مأجوج و مردمان پشت آن سد موجود بودند، مىبايست كسانى آنها را مىشناختند و به آنها دست پيدا مىكردند. ما اگر چه اين اخبار قرآنى را صادق مىدانيم، اما اين شبههاى است كه بايد براى آن پاسخى يافت.
بنده در پاسخ گفتم: نهايت چيزى كه از قرآن استفاده مىشود اين است كه گروهى به نام يأجوج و مأجوج موجود بودهاند و كارشان فساد در زمين بوده است و اينكه چون ذوالقرنين به نزديك آنها رسيد، همسايگان اين گروه شكايت نزد او بردند و خواستند تا بين آنها و ايشان سدى ايجاد كند. پس سدّى بنا كرد كه يأجوج و مأجوج نتوانستند از آن بگذرند يا آن را سوراخ كنند، و اين سدّ با فرا رسيدن روز قيامت، همچون ديگر بناهاى زمينى خراب و ويران مىشود. در سرزمين چين، سدّى باقى مانده كه مىگويند سدّ ذوالقرنين است. نيز اهل چين را همان يأجوج و مأجوج مىدانند كه امروزه در سرزمينهاى پيرامون خود، جنگ و فساد به راه مىاندازند؛ اما همان سدّ ذوالقرنين مانع بيرون آمدنشان شده؛ چنانكه ديوارهاى شهر مانع ورود دشمنان مىشود. اما آن قصهها كه دربارهْ يأجوج و مأجوج در افواه عموم رايج است، جز خرافات و گفتههاى بىارزش و غير قابل استناد نمىتواند بود.