119ظهر استنساخ مىكرديم و چون در را مىبستند، بيرون مىآمديم و نماز ظهر و عصر را به جاى مىآورديم و تا غروب در خانه، به كار ادامه مىداديم؛ آنگاه نماز مغرب و عشاء را به جاى مىآورديم و پس از افطار، به زيارت اميرمؤمنان مىرفتيم و پس از بازگشت، تا سه - چهار ساعت گذشته از شب، با همكاران به استنساخ و رونوشتبردارى مشغول مىشديم و سپس سحرى مىخورديم و براى زيارت راهى حرم مطهر مىشديم و نماز صبح را در حرم مىخوانديم. بعد از نماز، به دعا و مناجات مشغول مىشديم و سپس به خانه بازمىگشتيم و اندكى مىخوابيديم، تا كتابخانهْ حسينيه باز شود. اين كار روزانه يكسره ادامه داشت تا اينكه كار استنساخ از كتابها به پايان رسيد. در اين ميان، عدهاى از دوستان، ما را در رونويسى و استنساخ از كتابها كمك مىكردند؛ چه در حسينيه و چه در جاهاى ديگر.
از جمله كارهايى كه در نجف انجام مىداديم، تصحيح بعضى كتابهاى خطى بود؛ مثل كتاب «الفصول المختاره» از سيد مرتضى و كتاب «معالم العلماء» و كتاب رجال بحرالعلوم كه مقدارى از آن را در جبلعامل استنساخ كرده بوديم و مقدار باقىمانده را در نجف رونويسى كرديم و با نسخهاى كه از خاندان علم و عظمتِ سيد جعفر طباطبائى به امانت گرفتيم، مقابله كرديم.
در پايان ماه رمضان براى رؤيت هلال از شهر نجف بيرون رفتيم و بر پشت بام خانهْ يكى از فقرا كه خارج شهر منزل داشت، قرار گرفتيم. صاحب خانه بسيار خوشامد گفت و براىمان فرشى گسترد. از حال و روزش پرسيديم؛ با روى گشاده پاسخ داد: خدا را شكر كه در جوار حرم اميرمؤمنان (عليه السلام) در خير و نعمت زندگى مىكنيم. پيش از غروب خورشيد، شرايط براى رؤيت مناسب بود، اما ابرها تمام افق را پوشاندند و خورشيد پنهان شد. همانجا منتظر مانديم تا ابرها پراكنده شوند، اما چنين نشد و ما رؤيت هلال را فراموش كرديم. پس بازگشتيم و همان شب خبر يافتيم كه بالآخره شرايط عادى شده و كسانى هلال را ديدهاند. از بيرون شهر نيز خبرهاى متواتر دربارهْ رؤيت هلال مىرسيد.
نكتهاى ظريف
روزى يكى از علماى بزرگ و مورد اعتماد ماجراى جالبى براى من تعريف كرد:
در يك روز، دو تن از دوستان مريض خود را عيادت كردم؛ يكى از آنها به من گفت: مىبينى چگونه حرم مطهر علوى با چراغهاى برق، نورانى و تابناك شده است؟ اين مايهْ خوشحالى است و من از اين بابت بسيار مسرورم. به او گفتم: حق همين است كه مىگويى. پس از او جدا شدم و به عيادت دوست ديگرم رفتم.