57اين، سيرۀپيامبر و اصحاب وتابعين بوده است.
آيا تنها وهابيان محدود و تند رو، مؤمن هستند و تمام مسلمانان مشركند؟ 1 آيا فقط آنها كتاب و سنت را فهميدهاند كه فتوا به تخريب مزار پيشوايان دين و كشتن زنان ومردان و كودكان بيگناه مىدهند؟
در تبيين توسل ومرز شرك در اسلام، نقل كلام شهيد استاد مطهرى مناسب مىباشد. وى مىنويسد:
موجودى كه به تمام هويتش، وابسته به ارادۀحق است و هيچ حيثيت مستقل از خود ندارد، تأثيرمافوق طبيعى او مانند تأثيرطبيعى او، پيش از آن كه به خودش مستند باشد، مستند به حق است و او جز مجرايى براى مرور فيض حق به اشياء نيست؛ آيا واسطه فيض وحى و علم بودن جبرئيل و واسطه رزق بودن ميكائيل و واسطه احياء بودن اسرافيل و واسطۀقبض ارواح بودن ملك الموت، شرك است؟ 2
جهان از نظر جهانبينى اسلامى، ماهيت «از اويى، انا لله» دارد. قرآن كريم در ايات متعددى كارهاى اعجازآميزى از قبيل:
مرده زنده كردن، شفادادن كور مادرزاد را به برخى پيامبران نسبت ميدهد؛ اما همراه آن كلمه «باذنِه» را اضافه مىكند. 3 اين كلمه، نمايشگر ماهيت «از اويى» اين كارهاست؛ تا كسى نپندارد كه انبيا از خود استقلالى دارند. پس مرز توحيد نظرى وشرك نظرى، «از اويى» و مرز توحيد و شرك در توحيد عملى، «به سوى اويى و انا اليه راجعون» است.
توجه به هر موجودى، اعم از توجه ظاهرى و معنوى، هرگاه به صورت توجه به يك راه براى رفتن به سوى حق باشد و نه به عنوان يك مقصد، توجه به خداست. در هر حركت و مسير، توجه به راه، ازآن جهت كه راه است و توجه به علامتها و نشانههاى راه براى گم نشدن و دور نيفتادن از مقصد، از آن جهت كه اينها علامت و نشان هستند، «به سوى مقصد بودن و به سوى مقصد رفتن» است.
پيامبران و اوليا، راههاى خدا هستند؛ «انتم السبيل الاعظم و الصراط الاقوم» و آنان علامتها و نشانههاى سير الى الله هستند؛ «و اعلاما لعباده مناراً فى بلاده و ادلاء على صراطه». پس مسئله اين نيست كه توسل و زيارت اوليا و انتظار مافوق طبيعى از آنان شركت است. مسئله چيز ديگر است. آنان چنين صعودى در مراتب قرب الهى كردهاند كه تا اين حدمورد موهبت واقع شدهاند. از قرآن كريم استفاده مىشود كه خدا به پارهاى از بندگان خود چنين مقامات و درجاتى عنايت كرده است.» 4
عباد صالح در مرگ و حيات
اما اينكه پيامبر(صلىالله و عليه وآله) وامامان معصوم (عليهم السلام) و صالحان بعد از رحلت و شهادتشان در حكم زندهها هستند و درخواست از ارواح بلندشان براى روا شدن حاجت به اذن الهى، هيچ اشكالى ندارد، بلكه درجاى خودثابت شده است. 5