29گداز دارى! آيا بر اثر آرزوهاى دراز از نزديكى مرگ در امانى؟
آن چيزى كه مرا به تنهايى و خلوت در خوابگاه مردگان وا داشته است، كلام خداوند متعال است كه فرمود: «فَإِذٰا هُمْ مِنَ الْأَجْدٰاثِ إِلىٰ رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ»؛ 1 به ناگاه همه به سرعت از قبرها به سوى خدا مىشتابند. گفتم: پدر و مادرم به فدايت باد! تو كيستى؟ من چه سخن زيبايى مىشنوم! فرمود: يكى از بدبختىهاى گرفتاران (به دنيا) كمى شناخت آنان نسبت به فرزندان پيامبر است. من محمد بن على بن الحسين بن على هستم و اين هم قبر پدرم مىباشد. راستى كدام انس و الفتى، مأنوستر از نشستن در نزد پدر مىباشد و چه وحشتى است كه بتواند در اين جا دوام آورد؛ سپس اشعارى را خواند». 2
سيرۀ زيارتى امام صادق (عليه السلام)
1. مرحوم علامه مجلسى با اسناد از صفوان جمال چنين نقل مىكند:
لما وافيت مع جعفر الصادق(عليه السلام) يريد ابا جعفر المنصور قال لى: يا صفوان انخ الراحله فهذا قبر جدى امير المؤمنين(عليه السلام) فانختها، ثم نزل فاغتسل و غيّر ثوبه و تحفى... ثم مشى و مشيت معه و علينا السكينة و الوقار نسبح و نقدّس و نهلّل الى ان بلغنا الذكوات، فوقف(عليه السلام) و نظر يمنة و يسرة و خط بعكازته فقال لى: اطلب فطلبت فاذا اثر القبر ثم ارسل دموعه على خدّه و قال: انّا لِلّه وَ انّا الَيهِ راجِعون و قال: السلام عليك ايها الوصى البرّ التقى... ثم قام فصلّى عند الرأس ركعات و قال يا صفوان من زار امير المؤمنين (عليه السلام) بهذه الزيارة و صلى بهذه الصلاة رجع الى اهله مغفوراًذنبه مشكوراً سعيه و يكتب له ثواب كل من زاره من الملائكة...؛
3
زمانى كه با امام صادق(عليه السلام) به كوفه رسيدم، امام قصد داشت پيش ابوجعفر منصور برود. امام(عليه السلام) فرمود: اى صفوان! كجاوه را پايين بياور؛ اين قبر جدم اميرالمؤمنين(عليه السلام) است. من كجاوه را پايين آوردم؛ سپس پياده شد و غسل كرد و لباس خود را عوض كرد و پابرهنه شد؛ سپس راه افتاد و من هم با او حركت كردم و با آرامش در حالى كه تسبيح مىگفتيم و مشغول ذكر بوديم، راه مىرفتيم؛ تا اين كه به ذكوات رسيديم. پس امام(عليه السلام) ايستاد و به چپ و راست نگاه كرد، و با عصايش علامتگذارى كرد و فرمود: جستوجو كن. من هم جستوجو كردم؛ تا اين كه اثر قبر پيدا شد. در اين هنگام، اشكهاى امام روى صورتش جارى شد و