28زين العابدين (عليه السلام) هنگامى كه براى سلام دادن به پيامبر(صلىالله و عليه وآله) مىآمد، نزديك ستونى كه پهلوى روضه بود، مىايستاد؛ سپس سلام مىكرد.
4. سيد بن طاووس چنين آمده است:
قال محمد بن على(عليه السلام) فخرج [على بن الحسين (عليهما السلام)] سلام الله عليه متوجها الى العراق لزيارة اميرالمؤمنين(عليه السلام) و انا معه و ليس معتا ذو روح الا التاقيتين، فلما انتهى الى النجف من بلاد الكوفه و صار الى مكانه منه، فبكا حتى اخضلّت لحيته بدموعه ثم قال:
السلام عليك يا اميرالمؤمنين و رحمة الله و بركاته... ثم وضع خدّه على القبر و قال: اللهم انَّ قلوب المخبتين اليك و الهةٌ...؛
1
امام باقر(عليه السلام) فرمود: امام على بن الحسين (عليهما السلام) براى زيارت قبر اميرالمؤمنين(عليه السلام)، به سوى عراق حركت كرد و من هم با آن بزرگوار بودم و فرد ديگرى با ما نبود. زمانى كه او به نجف و محل قبر رسيد، گريست و محاسن مباركش با اشكهايش تر شد و سپس فرمود: سلام بر تو اى امير مؤمنان و رحمت و بركات خدا بر تو باد... سپس صورتش را روى قبر گذاشت و دعاى فوق را خواند.
سيرۀ زيارتى امام باقر (عليه السلام)
ابن عساكر از قيس بن نعمان چنين نقل مىكند:
روزى به سوى يكى از قبرستانهاى مدينه رفتم؛ ناگاه ديدم كودكى در كنار قبرى نشسته و به شدت مىگريد و چهرهاش نورافشانى مىكند؛ نزد او رفته، گفتم اى كودك! از غم چه مىنالى و چه ديدى كه تو را به تنهايى و خلوت در خانه مردگان و گريه بر بدنهاى پوسيده وا داشته است؛ در صورتى كه اول نوجوانى و شادابى توست و بايد تو را از گذشت روزگار و نالههاى اندوهبار باز دارد؟
قيس مىگويد: او سرش را بلند كرد و بعد پايين انداخت و در انديشۀ پاسخ بود؛ پس سرش را بلند كرد و گفت:
انّ الصبى صبى العقل لاصغر
ازرى بذى العقل فينالا و لاكبر
كودكى از آن كسى است كه عقل كودكانه داشته باشد وگرنه انسانهاى عاقل، نه از خردى گزند بينند و نه از بزرگى.
سپس به من گفت: چه مىگويى؟ گويا سرى فارغ از انديشه و دلى سالم از سوز و