69بدعت و جسارت افزودن بر فرمودۀ امام عليه السلام چنان شايع و متعارف شده كه البتّه چند هزار مرتبه در شب و روز در حضور مرقد منوّر ابى عبد الله الحسين عليه السلام و محضر ملائكۀ مقرّبين و مطاف انبياء و مرسلين عليهم السلام به آواز بلند خوانده مىشود و احدى بر ايشان ايراد نمىكند، و از گفتن اين دروغ و ارتكاب اين معصيت نهى نمىنمايد و كم كم اين كلمات در مجموعههايى كه در زيارات و ادعيه، احمقان از عوام جمع مىكنند و گاهى اسمى براى آن مىگذارند جمع شده و چاپ رسيده و منتشر گشته و از مجموعۀ اين احمق به مجموعۀ آن احمق نقل گرديده و كار به جايى رسيده كه بر بعضى طلبه مشتبه شده. روزى طلبهاى را ديدم كه آن دروغهاى قبيحه را براى شهداء مىخواند، دست بر كتفش گذاشتم، ملتفت من شد، گفتم: از اهل علم قبيح نيست چنين اكاذيب در چنين محضرى؟! گفت: مگر مروى نيست، تعجّب كردم، گفتم نه، گفت: در كتابى ديدم، گفتم در كدام كتاب، گفت: مفتاح الجنان، ساكت شدم. چه كسى كه در بى اطّلاعى كارش به اينجا رسد كه جمع كردۀ بعض عوام را كتاب شمرده و مستند قرار دهد قابل سخن گفتن نيست».
پس شيخ مرحوم كلام را در اين مقام طول داده و فرموده: «به حال خود گذاشتن عوام را در امثال اين امور جزئيّه و بدعتهاى مختصره مثل غسل اوَيس قَرنى و آش ابو الدّرداء، تابع و مخلص حقيقى معاويه و روزۀ صمت كه در روز سخن نگويند و غير آن كه احدى بر مقام نهى برنيامده سبب تجرّى شده كه در هر ماه و سال پيغمبر و امام تازه پيدا مىشود و دسته دسته از دين خدا بيرون مىروند». انتهى كلامه رفع مقامُه.
اين فقير گويد: خوب تأمّل كن در فرمايش اين عالم جليل كه مطّلع است بر مذاق شرع مقدّس چگونه اين مطلب سمّى عظيم و عقدۀ بزرگ در دل او گرديده، چون مىداند مفاسد اين كار را، بر خلاف آنان كه از علوم اهل بيت عليهم السلام محروم و بى بهره ماندند و به دانستن ضغثى از اصطلاحات و الفاظ اكتفا كردند كه امثال اين مطالب را چيزى ندانند بلكه تصحيح و تصويب نموده و عمل بر وفق آن نمايند. لاجرم كار به جايى رسد كه كتاب مصباح المتهجّد و اقبال و مهج الدّعوات و جمال الاسبوع و مصباح الزائر و بلد الأمين و جنّة الواقية و مفتاح الفلاح و مقباس و ربيع الأسابيع و تحفه و زاد المعاد و امثال اين كتب متروك و مهجور شود و اين مجموعههاى