16حجره داشت، همّت بزرگى در راه اندازى مناط [منات] روسى براى ماها نمود. تمام پولهاى نقرۀ ماها از قرار هر مناطى پنج هزار و نهصد دينار تبديل به مناط كاغذ گرديد و در تحميل وجه مخارج سفر مخفّف و راحت شديم. پس به جهت تهيۀ بعضى از لوازم سفر، دو- سه روزى در قزوين وقوف نموده تا آن كه در روز سعيد عيد فطر يوم چهارشنبه غُرّۀ شوّال المكرّم ما حجاج ثمانيه، از اهل طالقان يك دستگاه گارى از سيد مَدَل نام قزوينى از قرار هر نفرى 22 قران كرايه تا به رشت اجاره نموده به سورت چىگرى مشهدى رحيم نام قرار گرفتيم. به سمت گيلان حركت نموديم. آن روز هم يك قيامت ثانوى در دم دروازه، از بابت وداع بعضى از مخصوصين براى ما مهاجرين دست داد كه خواهى و نخواهى ثانياً دل از همه بركنديم و روانه راه گرديديم. ما عدّۀ مخصوصۀ ثمانيه، متوكلاً على الله طالباً لرضاه، راهىِ راه خدا شديم. ياللعجب كه در دم زنجير معروف جاده يكى از مواطنين طريق مشهدى على اكبر نام بعد از استعلام از مقاصد ما نمىدانم به بيچاره چه رسيده بود، عوض اينكه از ما درخواست دعاى دين يا دنيا نمايد، قرب يك ساعت نجومى جلو گارى را محكم گرفته، از فرد فرد ما نزديك به آنكه هر يك از ما را الزام شرعى نمايد، تمنّاى لعنت و نفرين بر مشروطه خواهان حاليه مىنمود تا آن كه با هزار التماس و منّت از وى رها شديم.[4]
يك ساعت به غروبِ آفتاب، به قريۀ كوئينى [ Qovien] ورود نموده، رحل اقامتِ شب انداختيم. در آن شب سه نفر حاج كه عبارت از: جناب حاجى شيخعلى نورى و حاجى كاظم سولدهى مازندرانى و