15با هشت نفر مسافرين خدا از بابت اختلاف اماكن و تفاوت اقدام به وداع اهل و عيال و اقارب و صدقات لازمه ودعوات مأثوره تفرقۀً حركت نموديم. لذا من بنده بعد از اين كه قُرب صلات ظهر از دم قهوهخانۀ قريۀ شهرك از دست مشيعين خانه رهايى يافتيم، با هزار سعى و زحمت در پشت سر قريه كماكان به جناب آقاى حاجى نقيب السادات، كه حال انتظار مرا داشتند پيوستم و سايرين از رفقا چون از راه كلانك [فاصله تا شهرك 15 كيلومتر] رفته بودند ملاقات نگرديد. پس ما سه نفر از راه طالقان سُفلى عازم شده، عصرانه آن روز را به جناب عمدۀ الأجلّه، آقا ميرزا خليل شهراسرى [ Shahr asar] زحمت افزا شديم. بعد از رفع خستگى و تحصيل استراحت حركت كرده، شب را وارد قريۀ اميرنان [ Amirnan] [شديم]. در آنجا خدمت دوستان بيتوته به عمل آمد. [3]
[قزوين]
وقت طلوع فجر ثانى، روز 28 را حركت نموديم. آقايان آنجا در پذيرايى و لوازم تشييع ما را ممنون ساختند. وقت نهارى به قريه شكرناب رسيديم. بعد از يكى دو ساعت تحصيل راحت حركت، بدون مكث با زحمت بسيار هنگام مغرب خود را به شهر قزوين رسانده در سراى حاجى موسى به رفقاى وطن ملحق شديم. وقتى كه اهالى قزوين بر عزيمت ما مطلع شدند، غالب ايشان به مقتضاى لوازم مسلمانى، تبجيلاتى نسبت به ما منظور داشته، مخصوصاً جناب مستطاب حاجى ميرزا ربيع تاجر، كه در سراى مرحوم شيخ الاسلام