28بيت الأحزان. بقاع احد را دگر نديدم و در بين راه مكه و مدينه و مناطق شمالى و شرقى و غربى؛ مسجد معرس، مسجد شرف الروحاء، مسجد عرق الظبيه، مسجد المنصرف، مسجد الرويثه، مسجد ثنيّۀ ركوبه، الاُثاية العرج، مسجد لحىّ جمل، مسجد السقيا، مسجد مدلجه تعهن، مسجد الرماده، مسجد الأبواء، مسجد البيضه، مسجد عقبه هرشى، مسجد غدير خم، مسجد امّ معبد، مسجد ذفران، مسجد الصفراء، ثنّيۀ مبرك، مسجد العشيره، چاههاى ينبع، مسجد الصبهاء، شمران، مسجد اطم الشيخين در راه احد و... ديگر اثرى پيدا نيست.
درمكه هم: بقاع معلاة را نمى بينيم. خانۀ رسول و همسرش خديجه و زادگاه فرزندانش را ويران كردند. از بناهاى تاريخ خانۀ ابوبكر و دارالندوه، بئر خارجه، غار مرسلات، بئر ميمون، ذى طوى، مسجد بيعت در سوق الغنم، مسجد الإجابه، مسجد النحر و... هم خبرى نيست.
پرسش : اگر اينها بودند و شما آنها را مىيافتيد، تغييرى در شناخت شما از تاريخ مدينه به وجود مىآورد؟
پاسخ: اگر بخواهيم مانند مورّخان و مستشرقان و استادان علوم اسلامى دانشگاهها سخن بگوييم، نه! هيچ تغييرى به وجود نمىآورد ولى اگر درك و فهم اسناد بجاى مانده، به حضور ما در متن همان وقايع نيازمند است، پاسخ آرى است و بگذاريد مثالى بزنم: آنانى كه در جنگ ظالمانهاى گرفتار آمدند و در برابر چشمانشان خانهها را سوزاندند، بهتر با شرّ جنگ و خيرِ صلح آشنا هستند تا آقاى دبير كل.
پيامبر براى من يك مردۀ هزار ساله نيست كه بخواهم مانند آكادمىها و انستيتوها و دانشگاهها، آن را در لابراتوارهاى علمى تاريخ تحليل كنم. او پيامبرى است كه با ماست.
هر صبح و شام او را مىطلبيم و بر او درود مىفرستيم و ما او را در برابر خود داريم. نه خداى ما بىاوست و نه او بىخداى ما كه بخواهيم او را از روى نقوش اوراق مردۀ بغداد و رى و طبرستان و قاهره و شام و خراسان بخوانيم و بشناسانيم.
يك روز در جلسۀ مستشرقان آلمانى، در آكادمى علوم انسانى كلن گفتم: تا