21ابنعباس پس از شنيدن اين سخن و بيرون آمدن از محضر امام، پيوسته مىگفت:
«افسوس برحسين ! كشته شدن او قطعى است!» 1
از اين سخن بر مىآيد كه امام مأموريت خطيرى از جانب پيامبر دارد و بايد آن را اجرا كند و چنين نيست كه دعوت مردم كوفه و نظريات كارشناسان، علّت حركتِ حسينبن على عليهما السلام به جانب كوفه باشد.
6 - مرحوم سيد محسن امين در همين كتاب 2 مىنويسد: «عبداللّٰه پسر عمر - به حضور امام رسيد و پيشنهاد صلح با گمراهان را داد و آن حضرت را از جنگ برحذر داشت، امام عليه السلام در پاسخ وى، به پيش آمدِ صحنههاى خونين در اين سفر اشاره كرد و فرمود: «در پستى روزگار همين بس كه سر يحيىبن زكريا هديۀ نابكارى از ستمگران گشت»؛ يعنى، اى اباعبدالرحمان ، تاريخ تكرار مىشود و ما هم مصمّم بر پيشآمد حساب شدهاى هستيم و نيز فرمود: «به خدا قسم ! من به هر پناهگاهى بروم، آنقدر پىجويى مىكنند تا بيابند و شهيدم كنند. اينان چون قوم يهود كه احترام روز شنبه را رعايت نكردند، حرمت مرا محترم نشمرده، در حقّم عصيان مىكنند. به خدا قسم ! تا خونِ دلِ مرا نريزند، دست برنمىدارند. امّا بدان كه سرانجام مردمى ستمگر برآنها حكومت خواهند كرد و آنقدر پست و بىمقدار مىشوند كه ديگر در جامعه هيچ قدر و منزلتى نخواهند داشت.
آرى، هركس سخن از شهادت گفته، امام يا تأييد كرده و يا بهطور تلويح و تصريح پيشامد ناگوار در اين مسير را بيان كرده است. حال، با اينهمه، شايسته است كه باز هم بگوييم آن حضرت به اميد پيروزى ظاهرى از مكه حركت كرد و تا آخرين روزهاى حيات، اين اميد پابرجا بود و تنها چند ساعت قبل از شهادت به يأس مبدّل شد؟!