20سرپيچى كنم و يا سخنت را بپذيرم و از سفر به كوفه منصرف شوم.» 1
2 - «مروجالذهب» 2 قصۀ ورود ابوبكر، عمر بن عبداللّٰه بن حارث بن هشام، برامام و سخنان او را نقل كرده، پاسخ آن حضرت را چنين آورده است:
«پسر عمو ! خداوند به تو پاداش نيكو دهد، باور و اعتقادت دربارۀ اين سفر، تو را رنجور مىسازد، ليكن بدان آنچه خواستۀ پروردگار است، همان خواهد شد.» 3
ابوبكر از اين سخنِ امام خطر را فهميد و بىدرنگ گفت: «اى ابوعبداللّٰه. قيام تو براى خداست و نزد پروردگار ثبت و محاسبه خواهد شد (زيرا با آگاهى از خطر، اقدام به سفر كردهاى.) »
3 - به نقل مقتلنويسان، عبداللّٰه بن عمر كه در مكه بود، وقتى براى وداع با امام حسين آمد، خطاب به آن حضرت گفت: «من با تو مانند يك شهيد وداع مىكنم». 4
جاى بسى شگفت است كه بگوييم: عبداللّٰه، پسر عمر مىدانست اين سفر، سفرِ شهادت است، امّا فرزند على و سبط پيامبر عليهم السلام نمىدانستند !
4 - صاحب مجمعالبحرين در ذيل واژۀ «كربل» مىنويسد: «روايت است كه امام حسين عليه السلام زمينهاى اطراف مرقد مطهرِ خود را، از اهل نينوا و غاضريه به شصتهزار درهم خريد و به اهالى آنجا هبه كرد و شرط كرد كه زائران قبر شريفش را ميهمان كنند و مرقد وى را به آنان را نشان دهند».
5 - علاّمۀ بزرگوار سيد محسن امين جبل عاملى در «لواعجالأشجان» مىنويسد:
«عبداللّٰه بن عباس و عبداللّٰه بن زبير به محضر امام حسين عليه السلام (در مكه) آمدند و از آن حضرت خواستند كه از اين سفر منصرف شود، ليكن امام عليه السلام پاسخ منفى داد و فرمود: اين مأموريتى است از رسولخدا صلى الله عليه و آله و من چارهاى جز انجام آن ندارم.»