27
مبارزۀ منطقى با بت پرستان
نخست با ستاره پرستان روبهرو شد و در برابر گروهى كه در برابر ستارۀ زهره كه بلافاصله بعد از غروب آفتاب در افق مغرب مىدرخشد به تعظيم و پرستش مشغول مىشدند قرار گرفت.
ابراهيم يا از روى تعجب و استفهام انكارى، و يا به عنوان هماهنگى با طرف مقابل، به عنوان مقدمه براى اثبات اشتباهشان، صدا زد اين خداى من است؟! اما هنگامى كه غروب كرد گفت: من غروب كنندگان را دوست ندارم.
هنگامى كه ماه سينه افق را شكافت و ماه پرستان مراسم نيايش را شروع كردند، با آنها هم صدا شده، گفت: اين خداى من است؟ اما آن هم كه افول كرد گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمايى نكند از گمراهان خواهم بود.
خورشيد پردههاى تاريك شب را شكافت، و شعاع طلايى خود را بر كوه و صحرا گسترد، آفتاب پرستان به نيايش برخاستند، ابراهيم گفت: اين خداى من است؟، اين از همه بزرگتر است. اما هنگامى كه غروب كرد، صدا زد اى قوم من از شريكهايى كه شما براى خدا مىسازيد بيزارم! اينها همه افول و غروب دارند. اينها همه دستخوش تغيير و اسير دست قوانين آفرينشاند، و هرگز از خود اراده و اختيارى ندارند، تا چه رسد به اينكه خالق و گرداننده اين جهان باشند.
من روى خود را به سوى كسى كردم كه آسمانها و زمين را آفريده، من در ايمان خود به او خالص و ثابتقدمم و هرگز از مشركان نخواهم بود (سوره انعام آيه 75 تا 79).
ابراهيم اين مرحله از مبارزه خود را با بت پرستان، به عالىترين صورت پشت سر گذاشت، و توانست عدهاى را بيدار و حداقل عده ديگرى را در شك و ترديد فرو برد.
چيزى نگذشت اين زمزمه در آن منطقه پيچيد، اين جوان كيست كه با اين منطق گويا و بيان رسا در دلهاى توده مردم راه باز مىكند؟!
گفتگو با آزر
در يكمرحلهديگر ابراهيمباعمويش آزر وارد بحث شد وبا عباراتىبسيار محكم،