11 بيتالمال شد، به حاكم وقت منتقل مىشود و همين كار را هم كردند. ما بايد ببينيم اين روايت درست است يا نه:
اولاً، متن اين روايت به همين جمله ختم مىشود كه مرحوم كلينى در كافى نقل كرده است كه: «إِنَّ الأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لاَ دِرْهَماً» 1اينها علم را به ارث مىگذارند؛ «وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْم» . آن «مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» در جوامع روايى معتبر نيست.
ثانياً، حجّيت روايت؛ چه معارض داشته باشد و چه نداشته باشد، اولاً و بالذّات بايد بر كتاب خدا عرضه شود. دو طايفه روايات هست كه هر دو را مرحوم كلينى نقل كرده؛ بزرگان ديگر هم در جوامع روايى ما آوردهاند:
يك طايفه مربوط به عنوان «نصوص علاجيه» است كه در كتابهاى اصولى فراوان مطرح است كه اگر دو خبر متعارض بودند، چه كنيم؟ حضرت فرمود: «فَمَا وَافَقَ كِتَابَ الله فَخُذُوهُ» ، مىشود حجّت، «وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ الله فَاضرِبُوهُ عَلَى الجِدَارِ» 2و مانند آن. اينها به عنوان نصوص علاجيه است؛ يعنى روايتهايىكه معارض هم هستند، معيار حجت و لاحجت يا ترجيح احدىالحجّتين، عرض بر قرآن كريم است.
طايفه ديگر، رواياتى است كه مطلق است؛ چه معارض داشته باشد و چه نداشته باشد.
وجود مبارك پيغمبر - عليه و على آله آلاف التحيّة و الثناء - و همچنين ائمه: فرمودند:
به نام ما حديث جعل مىكنند، ولى به نام خدا آيۀ قرآن را نمىتوانند جعل كنند؛ (ستكثر عَلَيّ القالَة) به نام ما روايات جعلى زياد است. هر روايتى كه از ما