19در اين آيه خداوند متعال پيامبر را دعوت كرده است به تلاوت آيات قرآن و صبر و تحمل در كنار آنان كه صبح و شام،خداوند را مىخوانند و رضاى او را مىجويند.
پس از نزول اين آيه پيامبر برخاست و در پى آنان رفت.آنان را در آخر مسجد يافت كه مشغول ذكر خداوند بودند.فرمود:حمد خداى را كه من نمردم تا آنكه فرمان داد خويش را به همراه گروهى از امتم صابر سازم.زندگى با شماست،مرگ هم با شماست (يعنى در هر حال با شما و در كنار شما هستم).
خبّاب بن ارت مىگويد:آن دو نفر (اقرع و عينيه) پيامبر خدا را ديدند كه با«بلال»و «عمار»و«صهيب»و«خباب»در جمع مؤمنانى بىبضاعت نشسته است.چون آنان را ديدند به ديدۀ حقارت در اين گروه نگريستند.
در خلوت به پيامبر گفتند:دوست داريم براى ما در مجلس خود جاى خاصى قرار دهى،تا عرب برترى ما را ببينند،چرا كه گروههايى از عرب به حضور شما مىآيند و ما خوش نداريم كه ما را با اين بردهها و ضعفا ببينند.وقتى ما پيش تو مىآييم،آنها را از پيش خود طرد كن،وقتى كار و حرف ما تمام شد،اگر خواستى دوباره آنان را نزد خود بنشان و درخواست كردند كه پيامبر چنين عهدنامهاى ميان خود و آنان بنويسد،...كه آيه نازل شد:
وَ لاٰ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدٰاةِ وَ الْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ. (انعام:52)
«آنان را كه صبح و شام خدا را مىخوانند و در پى رضاى اويند،از خود طرد مكن.»
پس از آنكه خدمت آن حضرت رسيديم،زانو به زانوى وى نشستيم و پيامبر هم با ما مىنشست تا وقتى كه مىخواست برخيزد و به كار خود برسد و اگر كارى نداشت،با ما آنقدر مىنشست كه ما برخاسته،برويم...
و روايت شده از«عائذ بن عمرو»كه:
ابوسفيان بر سلمان و صهيب و بلال عبور كرد.آنان گفتند:«هنوز شمشيرها،بهرۀ خود را از گردن اين دشمن خدا نگرفتهاند.»ابوبكر به آنان گفت:آيا به رييس قريش اين گونه مىگوييد؟ و نزد پيامبر آمد و سخن آنان را براى حضرت باز گفت.