15
اصل سلامت
در نظام هستى، اصالت از آنِ سلامت و صحت است و مرضها و بيمارىها استثنايى و اتفاقىاند. در ساختار هر موجود زندهاى، قدرتى نهفته است كه براى سلامت و تندرستى او در فعاليت است و از هستى او حمايت مىكند. وجود گلبولهاى سفيد در خون، با قدرت دفاعى عجيبى كه دارند و خاصيت ترميم كنندگى در بدن موجودات زنده، شاهد اين مدعاست. بنابر فطرت دينى، هر نوزادى با فطرت پاك به دنيا مىآيد:
« كل مولود يولد على الفطرة حتى يكون ابواه يهَوِّدانه او ينَصِّرانه »6
؛ نوزاد به فطرت پاك زاييده مىشود؛ ليكن پدر و مادر ممكن است او را يهودى يا نصرانى كنند.
در سرشت هر موجودى كه از مسير اصلى خود منحرف مىگردد، كششى وجود دارد كه او را به سوى اصل آن بازمىگرداند. به اصطلاح فلاسفه، در هر جا كه طبيعت گرفتار قسر گردد، ميلى براى رجعت به حالت طبيعى پديد مىآيد؛ يعنى هميشه در جهان نيروى گريز از انحراف و توجه به سلامت و صحت حكمفرماست. اينها شواهدى از چيرگى رحمت بر غضب است. وجود مغفرت نيز از همين اصل ناشى مىشود.
رحمت عام
اصل مغفرت، يك پديده استثنايى نيست؛ بلكه امرى بديهى است كه از غلبه رحمت ربّ در نظام هستى نتيجه شده است. از اينجا دانسته مىشود كه مغفرت الهى، عامّ است و همه موجودات را در حد امكان و قابليت آنها فرا مىگيرد. اين اصل در رسيدن به سعادت و نجات از عذاب، براى همه رستگاران مؤثر است؛ قرآن كريم مىفرمايد:
مَنْ يُصْرَفْ عَنْهُ يوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ 7
؛ هركس كه در آن روز از عذاب خدا نجات يابد، مشمول رحمت خدا قرار گرفته است.
يعنى اگر رحمت نباشد، عذاب از هيچ كس برداشته نمىشود. رمز مغفرتخواهى رسول اكرم (ص) و ساير انبياء و ائمه معصومين (عليهما السلام) نيز در همان عموميت و شمول اصل مغفرت است و در حقيقت مىتوان گفت كه هركس مقرّبتر است، از اين اصل، بيشتر بهره مىبرد و بيشتر از ديگران از اسماء حُسناى الهى و صفات كمال او نورانيت مىگيرد. رسول اكرم (ص) مىفرمايد:
«
اِنَّهُ لَيغانُ عَلي قَلْبي وَ اِنّي لَاَستغفراللهَ كُلَّ يوْمٍ مأةَ مرةً »8
؛ آثارى از كدورت بر قلبم ظاهر مىشود و من در هر روز هفتاد بار از خدا مغفرت مىطلبم.
امكان ندارد هيچ يك از جريانهاى رحمت پروردگار بدون واسطه انجام گيرد. به همين دليل مغفرت پروردگار هم بايد از طريق نفوس كُمّلين و ارواح بزرگ انبيا و اوليا به گناهكاران برسد و اين لازمه نظام داشتن جهان است. به همان دليلى كه وحى بدون واسطه انجام نمىگيرد و همه مردم از جانب خدا به نبوّت برانگيخته نمىشوند و هيچ رحمت ديگرى هم بدون واسطه نازل نمىشود، رحمت مغفرت هم ممكن نيست بىواسطه تحقق يابد.
اگر بر فرض، هيچ دليل نقلى براى شفاعت وجود نداشت، راه عقل و براهين قاطعى چون برهان امكان اشرف و نظام داشتن هستى، ما را به آن رهنمون مىشود. وقتى كسى وجود مغفرت خدا را بپذيرد، مبانى محكم عقلى، او را به پذيرش اين حقيقت كه جريان مغفرت بايد از مجراى يك عقل كلّى يا يك نفس كلّى يعنى عقل و نفسى كه داراى مقام ولايت كليه الهيه است صورت گيرد، وامىدارد. امكان ندارد كه فيض الهى، بىحساب و بدون واسطه به موجودات برسد.
خوشبختانه قرآن كريم در اينجا نيز ما را راهنمايى فرموده است. با ضميمه كردن روايات اسلامى، بهويژه با توجه به آنچه در روايات معتبر و گرانقدر شيعه در باب ولايت رسول خدا و ائمه اطهار (عليهما السلام) و مراتب ولايت در طبقات پايينتر اهل ايمان رسيده است، چنين استنباط مىكنيم كه وسيله مغفرت، تنها يك روح كلى نيست؛ بلكه نفوس كليه و جزئيه بشرى با اختلاف مراتبى كه دارند، هر كدام سهمى از شفاعت بردهاند و اين يكى از مهمترين معارف اسلام و قرآن است كه تنها در مذهب مقدس شيعه، به وسيله ائمه اطهار و شاگردان مكتب آنها توضيح داده شده است؛ ازاينرو از افتخارات اين مذهب شمرده مىشود.
شرايط شفاعت
گفتيم كه شفاعت، همان مغفرت الهى است و وقتى به خداوند كه منبع و صاحب تمام خيرها و رحمتهاست نسبت داده مىشود، «مغفرت» خوانده مىشود و هنگامى كه به وسائط و مجارى رحمت منسوب مىگردد، «شفاعت» گفته مىشود؛ بنابراين هر شرطى كه براى شمول مغفرت هست، براى شمول شفاعت نيز هست. از نظر عقلى، شرط مغفرت، چيزى جز قابليت شخص براى آن نيست. اگر كسى از رحمت خدا محروم گردد، صرفاً به موجب قابل نبودن خود اوست؛ نه آنكه - معاذالله - در رحمت خدا محدوديت و ضيقى باشد. رحمت خدا همچون سرمايۀ يك بازرگان نيست كه محدود باشد. اعتبار رحمت الهى نامحدود است، ولى قابلها متفاوتند. ممكن است كسى به كلى فاقد قابليت باشد و نتواند از رحمت خدا بهرهاى بگيرد. به قول سعدى: