14از اين نكته نبايد غفلت ورزيد همانطور كه گروهى به واسطۀ قرآن هدايت يافتهاند و گروهى به سبب درك غلط، گمراه شدهاند، از مكتب امام حسين (ع) نيز گروهى هدايت شده و گروهى گمراه گشتهاند و اين مربوط به خود انسانهاست. خدا درباره مثلهاى قرآن مىفرمايد:
. . . يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيهدِى بِهِ كَثِيرًا وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ 4؛ به سبب قرآن، گروهى را گمراه مىسازد و گروهى را هدايت مىكند، و جز بدكاران را گمراه نمىسازد.
مولوى تمثيل عالى و زيبايى براى اين حقيقت آورده است؛ مىگويد:
از خدا مىخواه تا زين نكتهها
«رسن» يعنى ريسمان و طناب. با طناب، هم مىتوان از چاه بيرون آمد و هم مىتوان به درون چاه رفت؛ تا كدام را انتخاب كنيم.
قرآن و مكتب حسينى ريسمانهايى هستند كه مىتوانند بشر را از چاه نگونبختى به اوج سعادت بالا برند. يكى حبل من الله و دومى حبل من الناس است. اين نوع از شفاعت را شايسته است «شفاعت رهبرى» بناميم و مىتوان آن را «شفاعت عمل» هم ناميد؛ زيرا آن عامل اساسى كه در اينجا موجب نجات يا سقوط گرديده، همان عمل نيكوكار و بدكار است.
روشن است كه هيچ يك از اشكالات شفاعت بر اين گونه كه شرح داده شد، وارد نيست و بهويژه، شفاعت به اين معنا به هيچ وجه با «عدل الهى» منافات ندارد؛ بلكه مؤيد آن است.
ب. شفاعت مغفرت
بر اين نوع شفاعت اشكالها و ايرادهاى بسيارى وارد شده، اما مىتوان آن را بر مبانى صحيح و محكمى استوار كرد كه نه تنها ايرادى بر آن وارد نيايد، بلكه از معارف عالى و گرانقدر اسلام گردد. برخى از اين مبانى عبارتند از:
جاذبه رحمت
براى رسيدن به سعادت، علاوه بر اعمال و كردار خود انسان، جريان ديگرى نيز هميشه در جهان هست و آن، جريان «رحمت سابقه پروردگار» است. در متون دينى آمده است:
« يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبهُ »
؛ اى كسى كه رحمت او بر غضبش تقدّم دارد.
حافظ در غزل معروف خود مىگويد:
م--زرع س--بز فلك ديدم و داس م--َه نو
مقصود حافظ از «سابقه» ، سبقت رحمت پروردگار است. در نظام هستى، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگارى است و كفرها و فسقها و شرور، عارضى و غير اصيلند و همواره آنچه كه عارضى است، به سبب جاذبه رحمت، تا اندازهاى كه ممكن است، برطرف مىگردد. وجود امدادهاى غيبى و تأييدات رحمانى، مغفرت پروردگار و زُدودن عوارض گناه، از شواهد تسلّط رأفت و مهربانى او، بر غضب و قهر مىباشد.
اصل تطهير
يكى از جلوههاى رحمت الهى در نظام هستى، «تطهير» است. دستگاه آفرينش داراى خصيصه شستوشو و تطهير است. اينكه درياها و گياهان، گاز انيدريد كربنيك هوا را مىگيرند و جوّ را تصفيه مىكنند، تجزيه لاشه حيوانات مرده، و همچنين تجزيه زوائدى كه از موجودات زنده دفع مىگردد، نمونههايى از پالايش و تطهير آفرينش است.
همانگونه كه در ماديات و قوانين عالم طبيعت، مظاهرى از تطهير و تصفيه وجود دارد، در معنويات نيز مصاديقى براى تطهير و شستوشو يافت مىشود. مغفرت و محو عوارض سوء گناه از اين قبيل است. «مغفرت» عبارت است از شستوشو دادن دلها و روانها - تا اندازهاى كه قابل شستوشو باشند - از عوارض و آثار گناهان. البته بعضى قلبها چنان قابليت خود را براى پاكيزه شدن از دست مىدهند كه ديگر با هيچ آبى تطهير نمىپذيرند؛ گويى تبديل به عين نجاست شدهاند. كفر و شرك به خدا وقتى كه در دل ريشه مىزند، دل را از قابليت تطهير خارج مىكند. در بيان قرآن كريم، استقرار كفر در دل به «مهر زده شدن بر دل و طبع و ختم الهى» تعبير شده است.5