21جا بودى، همين جا بودى كه خانهات را ساختى، همين جا ميهمان ابوايوّب بودى، همين جا...!
بىاختيار به سوى دكان پارچه فروشى رفتم و يقۀ صاحب دكان را گرفتم و گريان فرياد زدم: كجاست؟ بگو كجاست؟!
به آرامى گفت: چى كجاست. خانۀ او، ابوايّوب، همين جا بود، نترس بگو.
از ترس صدايش در نمىآمد، گفت: يقهام را رها كن.
بىتوجه به مردمى كه دور ما را گرفته بودند و مرا ديوانه مىخواندند، دست خود را بالا برد و گفت: همين بالا بود. او را بوسيدم و شتابان از پلۀ ويرانهاى بالا رفتم. بقاياى محراب بناى عثمانى را ديدم كه در محلّ طبقه دوم بنا نهاده بودند. دقيقاً همان جايى كه مهمان بود، سر بر چوبهاى بناى مخروبه نهادم و هاى هاى گريستم، برگشتم و تمام دكانش را نگريستم. زير سمت بالاى درِ كركرهاى دكانش گوشهاى از كتيبهاى را ديدم، با عصبانيت فرياد زدم در دكانت را بكن، چرا تاريخ را محو كردهاى؟! گفت: فرياد نزن، صد دلار بده. بيشتر دادم، شتابان پله نهاديم و آن را كندم و عكسى از آن گرفتم. نه هيچ كسى را جز او مىديدم و نه هيچ كس جرأت داشت پيش آيد و مانع اين عاشقِ جانبازِ تحقيق شود، هيچ كس... اين آخرين عكسى است كه از موقعيت خانۀ ابو ايوب باقى ماند و در توسعۀ نوين مسجد، هيچ اثرى از اين خانۀ روشنِ تاريخ باقى نماند و در توسعۀ تاريكِ تاريخ محو شد.
پرسش : پژوهش ميدانى شما چگونه و بر اساس چه اصولى استوار بوده است؟
پاسخ: با ديد جغرافيايى، منابع سيره را بررسى مىكردم، موقعيتها را مىسنجيدم تا بهتقدم و تأخّر جغرافيايى وقايع پىببرم، سپس مدارك تاريخى هر واقعهاى را ذيل همان موقعيتها گردآورده، بهوقايع كوچكتر تجزيه مىكردم وآنگاه بهيك تصوير كوچكى در ساختار مدينه و مناطق آن مىرسيدم، آن تصوير محققانه را با خود به محل امروزى مدينه مىكشاندم، تا درستى يا نادرستى چنين تصويرى را نقدكنم. همبا موقعيتشناسى، اسناد تاريخى را نقد مىكردم و هم با اسناد تاريخى، موقعيتى را كه مورخان قديم آن را