38مرحوم مامقانى شش اشكال به مختار دارد؛ اما در آخر، حُسن حالش را مىپذيرد. عدالت و ثاقتش را در دو مرحله ثابت نمىداند؛ ولى حُسن حالش را مىپذيرد. من تعجب مىكنم در بين علماى رجال يك مبنايى هست كه ترضى و ترحم صدوق را توثيق مىدانند؛ اما در ترضى امام معصوم تأمل مىكنند! امام معصوم كه ترضى و ترحم مىكند، از مرحوم صدوق كمتر است؟ ! اين تأملات براى چيست؟
مرحوم آقاى خويى چند اشكال مطرح مىكند و جواب مىدهد كه به تفضيل نظر ايشان طرح و بررسى مىشود.
از كلام ايشان، به دست مىآيد كه در كتابهاى متقدمين، كمتر از مختار نام برده شده و ظاهراً اولين كسى كه از او حرفى را نقل مىكند، مرحوم علامه است. علامه در «خلاصة الاقوال»9 ايشان را در قسمت اول كتاب نقل مىكند. اينكه علامه حلّى شخصى را در قسمت اول نقل مىكند، به اين معناست كه او عادل و ممدوح است. مرحوم خويى معتقد است رواياتى كه درباره مختار وارد شده، دو قسم است: يك قسم مختار را مدح مىكند و يك قسم ديگر ذم مىكند.10
1. روايات مادحه
روايت نخست، از جارود بن منذر است:
إبراهيم بن محمد الختلي، قال: حدثني أحمد بن إدريس القمي، قال: حدثني محمد بن أحمد، قال: حدثني الحسن بن علي الكوفي، عن العباس بن عامر، عن سيف بن عميره، عن جارود بن المنذر، عن أبي عبد الله (ع) قال: ما امتشطت فينا هاشمية و لا اختضبت، حتى بعث إلينا المختار برؤوس الذين قتلوا الحسين (ع) ؛
امام صادق (عليه السلام) فرمود: هيچ يك از زنان بنىهاشم شانه به سر نزد و حنا به دست نگذاشت و كارشان عزادارى بود؛ تا آنكه مختار سر قاتلان را براى ما فرستاد.
آقاى خويى مىفرمايد: اين روايت صحيح است و مشكل سند ندارد.
روايت دوم از سَدير يا سُدير است:
«حمدويه، قال: حدثني يعقوب، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن المثنى، عن سدير، عن أبي جعفر (ع) قال: لا تسبوا المختار، فإنه قتل قتلتنا، و طلب بثأرنا، و زوّج أراملنا، و قسّم فينا المال على العسره» ؛
امام باقر (ع) مىفرمايد: مختار را سبّ نكنيد. همانا او قاتلين ما را كشت و انتقام خون ما را گرفت و زمينه ازدواج زنان خانهنشين ما را فراهم كرد و در آن شرايط سخت، براى ما اموال بسيارى فرستاد و ما توانستيم مشكلات را حل كنيم. . . .
البته مىدانيد كه سياست حكومتهاى جور هميشه همين بوده كه طرف مقابل را از هستى ساقط كنند. در «مقاتل الطالبين» نقل شده كه اگر استاندار مدينه مطلع مىشد يكى از تجار پولى براى بعضى از خانوادههاى شهدا و اهل بيت فرستاده، دستور مىداد تا چند صد ضربه شلاقش بزنند و مىگفت ما سياستمان اين است كه اينها را فقير نگاه داريم. 11
روايت سوم از عبدالله شريك است12.
محمد بن الحسن و عثمان بن حامد، قالا: حدثنا محمد بن يزداد، عن محمد بن الحسين، عن موسى بن يسار، عن عبد الله بن الزبير، عن عبد الله بن شريك، قال: دخلنا على أبي جعفر (ع) يوم النحر و هو متكئ، و قد أرسل إلى الحلّاق فقعدت بين يديه، إذ دخل عليه شيخ من أهل الكوفة فتناول يده ليقبلها فمنعه ثم قال: من أنت؟ قال: أنا أبو محمد الحكم