96على (ع) را كه پيشتر به آن اشاره كرديم باز مىگويد. علاوه بر اين، در بخش ديگر كتابش كه به شرح حال جناب ابوطالب (رضى الله عنه) اختصاص دارد، در سلسلۀ راويانِ يك حديث از ميثم، فرزند او و نوهاش نام مىبرد؛ ليكن پس از آن، در مقام داورى مىگويد: «اين سلسله، از زمرۀ شيعيان غالىاند و باعث سُرور و سرافرازى نيستند.» 1
ميثم تمّار در اثر همنشينى با امام على (ع) و نيز به خاطر اينكه به اخلاق فاضله و تعامل نيكو با مردم شناخته شده بود، جايگاه والايى، به خصوص در آغاز خلافت امام على (ع) در جامعۀ كوفه يافت.
امام على (ع) علمِ مصيبتها و مرگها را به او آموخته بود، به گونهاى كه با داشتن اين علم، قبل از رخداد مصيبتها و مرگ افراد، از آنها آگاه مىشد و اين علم كه او در سينه داشت پيش از هر چيز بر عظمت او و ارتباط شديدش با پروردگار دلالت دارد.
ابن شهر آشوب در «المناقب» دربارۀ يكى از كرامات او مىنويسد:
«امير مؤمنان على (ع) ميثم تمّار را براى انجام كارى فرستاد. او بر در دكان خويش ايستاده بود كه مردى براى خريدن خرما نزدش آمد. ميثم از او خواست درهمش را بگذارد و خرمايش را بردارد. او چنين كرد و رفت، ميثم متوجّه شد كه آن درهم مخدوش است. راوى گويد: در اين هنگام ميثم گفت: آن خرما تلخ خواهد شد! در همين حال بود كه مشترى بازگشت و گفت: اين خرما تلخ است!» 2
ابو خالد تمّار، يكى از دوستان ميثم نيز چنين نقل مىكند:
«زوى جمعهاى من و ميثم تمّار در فرات بوديم كه بادى وزيد. او كه سوار بر يكى از كشتىهاى حامل بار انار بود، بيرون آمد و در آن باد نگريست و گفت: كشتى را مهار كنيد كه اين باد شديد خواهد شد! (بدانيد كه) هم اكنون معاويه مُرد!
ابو خالد مىگويد: جمعۀ بعد، پيكى از شام رسيد و من از او خبر گرفتم و گفتم: اى بندۀ خدا، چه خبر؟ ! گفت: مردم در بهترين وضعيتاند. امير المؤمنين (معاويه) مُرد و مردم با يزيد بيعت كردند. گفتم: مرگ او در چه روزى بود؟ پيك گفت: روز جمعهاى كه