143از قادسيه حركت كرديم و به شهر نجف كه مدفن على بن ابىطالب (ع) است رسيديم. اين شهرِ نيكو، در زمينى پهناور و سخت واقع شده است و يكى از بهترين و پرجمعيتترين شهرهاى عراق مىباشد كه بازارهاى خوب و تميز دارد. از باب الحضرۀ وارد نجف شديم و بعد از عبور از بازار بقالان و طباخان و خبازان، به بازار ميوه فروشان و خياطان و قيصريه و بازار عطاران رسيديم. آخر بازار عطاران باب حضرت است و قبرى كه معتقداند از آن على (ع) مىباشد در اين محل است. روبه روى مقبره، مدارس و زوايا و خانقاههايى قرار دارد كه داير و با رونق مىباشد ديوارهاى مقبره از كاشى است كه چيزى همانند «زليج» 1اما از حيث جلا و نقش زيباتر از آن است. 2
روضۀ امير المؤمنين (ع)
از باب حضرت وارد مدرسه بزرگى مىشود كه طلاب و صوفيان شيعه در آن سكونت دارند. در اين مدرسه، از هر مسافر تازه وارد تا سه روز پذيرايى مىشود و هر روز دو بار غذايى مركب از نان و گوشت و خرما به ميهمانان مىدهند. از مدرسه وارد باب القبه مىشود. حاجبان و نقيبان و سرايداران در اين محل مراقب زوار مىباشند و چون كسى براى زيارت وارد مىشود، به نسبت وضع و مقام او همۀ آن جماعت يا يكى از آنها بلند مىشوند و با او در آستانه حرم مىايستند و اذن دخول مىخوانند به اين مضمون:
«عن أمركم يا أمير المؤمنين هذا العبد الضّعيف يستأذن على دخوله الروضة العليّة فإن أذنتم له وإلاّ رجع! وإن لم يكن أهلاً لذلك فأنتم أهل المكارم والستر» .
«به فرمان شما اى امير المؤمنين، اين عبد ضعيف اذن مىخواهد به روضه عليه وارد شود. اگر اذن مىفرماييد كه بيايد و گرنه باز گردد و اگر او اهليت و شايستگى اين مقام را ندارد، بارى شما اهليت كرامت و عفو و اغماض را داريد.»
سپس اشارت مىكنند كه زائر آستانه را ببوسد و آنگاه داخل حرم بشود.