31دارد. آرى، ما به نزديكىهاى مكّه رسيدهايم. 1امام، همراه ياران خود وارد شهر مىشود و به مسجد الحرام رفته و اعمال عمره را انجام مىدهد. بيا من و تو هم اعمال عمره خود را انجام بدهيم. بيا كمى با خداى خود خلوت كنيم...
خانۀ خدا چه صفايى دارد!
خبر ورود امام حسين عليه السلام در همۀ شهر مىپيچد، همۀ مردم خوشحال مىشوند كه تنها يادگار پيامبر به مكّه آمده است. 2شهر دوباره بوى پيامبر را گرفته است و خوب است بدانى كه افراد زيادى از شهرهاى مختلف براى انجام عمره، به مكّه آمدهاند و آنها هم با شنيدن اين خبر براى ديدن امام لحظه شمارى مىكنند. 3آرى، امام به حرم امن الهى پناه آورده است. كسانى كه زيرك هستند، مىفهمند كه جان امام حسين عليه السلام در خطر است. امام در شهر منزل مىكند و مردم دستهدسته به ديدن ايشان مىآيند. مردم مىدانند كه امام حسين عليه السلام براى اينكه با يزيد بيعت نكند به اين شهر آمده است.
او آمده است تا نهضت سرخ خود را از مكّه آغاز كند.
پيش از آمدن امام حسين عليه السلام ، امير مكّه در مسجد الحرام، امام جماعت بود. امّا اكنون امام حسين عليه السلام تنها امام جماعت خانۀ خداست و سيل جمعيّت پشت سر ايشان به نماز مىايستند. 4خبر مىرسد كه قلب همۀ مردم با امام حسين عليه السلام است و آنها هر صبح و شام خدمت آن حضرت مىرسند. 5ترس و وحشت تمام وجود امير مكّه را فرا مىگيرد. اگر آن حضرت فقط يك اشاره به مردم كند، آنها اطاعت مىكنند. او با خودش فكر مىكند كه خوب است قبل از اينكه مردم، مرا از شهر بيرون كنند، خودم فرار كنم.
او مىداند كه لحظه به لحظه، بر تعداد هواداران امام حسين عليه السلام افزوده مىشود. پس چه بهتر كه جان خود را نجات دهد. اگر مردم شورش كنند، اوّل سراغ نمايندۀ يزيد مىآيند كه