25مىدانى اينجا كجاست؟ نمىدانم، تاريكى شب مانع شده است. من فقط صداى امام را مىشنوم:
مادر!
درست حدس زدى. امام اكنون كنار قبر مادر است و با مادر مهربانش خداحافظى مىكند و سپس به سوى قبرستان بقيع مىرود تا با برادرش امام حسن عليه السلام نيز، وداع كند. 1
مردم مدينه در خوابند. امّا در محلّۀ بنىهاشم خبرهايى است. امام حسين عليه السلام تا ساعتى ديگر، مدينه را ترك خواهد كرد. پس دوستان و ياران امام، پيش از روشن شدن آسمان، بايد بار سفر را ببندند.
چرا صداى گريه مىآيد؟ عمّههاى امام حسين عليه السلام ، دور او جمع شدهاند و آرام آرام گريه مىكنند. امام نزديك مىرود و مىفرمايد: «از شما مىخواهم كه لب به نوحه و زارى باز نكنيد».
يكى از آنها در جواب مىگويد: «اى حسين جان! چگونه گريه نكنيم در حالى كه تو تنها يادگار پيامبر هستى و از پيش ما مىروى». امام، آنها را به صبر و بردبارى دعوت مىكند. 2نگاه كن، آيا آن خانم را مىشناسى كه به سوى امام مىآيد؟ او به امام مىگويد: «فرزندم! با اين سفر مرا اندوهناك نكن».
امام با نگاهى محبت آميز مىفرمايد: «مادرم! من از سرانجام راهى كه انتخاب نمودهام آگاهى دارم. امّا هر طور كه هست بايد به اين سفر بروم». 3اين كيست كه امام حسين عليه السلام را فرزند خود خطاب مىكند و آن حضرت هم، او را مادر صدا مىزند؟
او امّ سَلَمه، همسر پيامبر صلى الله عليه و آله است. همان خانم كه عمر خود را با عشق به اهل بيت عليهم السلام