23مىنويسد كه حسين با او بيعت نخواهد كرد. 1چند روز پس از آن، نامه به دست يزيد مىرسد. او با خواندن آن بسيار عصبانى مىشود.
چشمان يزيد از شدّت غضب، خونآلود است و دستور مىدهد تا اين نامه را بنويسند: «از يزيد، خليفه مسلمانان به امير مدينه: هنگامى كه اين نامه به دست تو رسيد، بار ديگر از مردم مدينه بيعت بگير، و بايد همراه جواب اين نامه، سرِ حسين را برايم بفرستى و بدان كه جايزهاى بسيار بزرگ در انتظار توست». 2گستاخى يزيد را ببين! او از امير مدينه مىخواهد كه جواب نامهاش فقط سر امام حسين عليه السلام باشد. به راستى، چه حوادثى در انتظار مدينه است؟ وقتى اين نامه به مدينه برسد، چه اتّفاقى خواهد افتاد؟
هماينك، شب يكشنبه بيست و هشتم رجب سال شصت هجرى است و ما در مدينه هستيم.
نامهرسان يزيد، با فرمان قتل امام در راه مدينه است. او بايد حدود هزار كيلومتر راه را طى كند تا به مدينه برسد. براى همين، چند روز ديگر در راه خواهد بود. امشب همۀ مردم مدينه در خوابند. امير مدينه هم، در خواب خوشى است.
خواننده عزيز! مىدانم كه تو هم مثل من خيلى نگرانى. چند روز ديگر نامه به مدينه خواهد رسيد، آن وقت چه خواهد شد. آيا موافقى با هم به سوى حرم پيامبر صلى الله عليه و آله برويم و براى امام خويش دعا كنيم؟
آنجا را نگاه كن! او كيست كه در اين تاريكى شب، به اين سو مىآيد؟
صورتش در دل شب مىدرخشد. چقدر با وقار راه مىرود. شايد او مولايمان حسين عليه السلام باشد!
آرى! درست حدس زدى. او كنار قبر جدّش، پيامبر صلى الله عليه و آله مىآيد تا با او سخن بگويد. پس به