38و بعدها مىفرمود:
«لَقَدْ شَهِدتُ فِي دارِ عَبْدِاللهِ بْنِ جُدْعانَ حِلْفاً ما أُحِبُّ أَنَّ لِي بِهِ حُمْرَ النَّعَمِ وَلَوْ أُدْعِيَ بِهِ فِي الإِسْلامِ لأَجَبْتُ».
در خانه عبدالله بن جُدْعان در پيمانى شركت كردم كه دوست نداشتم به جاى آن شتران سرخموى داشته باشم. اگر هم اينك در دوران اسلام نيز مرا بدان فرا خوانند هر آينه اجابت مىكنم.
اين پيمان كه به نام «حِلْفُ الْفُضُول» معروف است چنان عميق و مستحكم و مطابق فطرت پاك بشر بود كه ضمانت اجرايى آن در نسلهاى بعد نيز برقرار بود.
سفر تجارى به شام
محمدبن عبدالله(ص) به جوانى رسيد، با گذر ايام صداقت و امانتدارى او بر همگان آشكارتر گرديد و چنان به راستى و درستى مشهور شد كه «صادق» و «امين» قريش لقب گرفت و به نقل ابن سعد در طبقات 157/1 مردم در حل اختلافات خويش به او رجوع مىكردند.
ابنسعد 129/1 گويد: ابوطالب به برادرزاده خود پيشنهاد كرد تا با مالالتجاره حضرت خديجه همراه كاروان بازرگانى قريش به شام برود و از اين راه كمك هزينهاى براى زندگيشان فراهم گردد. گفتگوى ابوطالب و برادرزادهاش به اطلاع خديجه رسيد. او فردى را نزد پيامبر(ص) فرستاد و گفت اگر سرپرستى تجارت مرا بر عهدهگيرى حاضرم دو برابر آنچه ديگران مىدهند بپردازم، پيامبر پذيرفت. آنگاه خديجه مَيسَرَه غلام خود را فرستاد و سفارش كرد تا گوش به فرمان پيامبر(ص) باشد و