89به او كرد و فرمود: «بر آنچه كه امروز مىبينى، روزى خواهد رسيد كه تو آزرده شوى»؛ آنگاه دست به دعا برداشت:
«خداوندا! اهالى عراق، ما را فريفتند و با ما خدعه كردند و با برادرم حسن بن على نيز هر آنچه مىخواستند، كردند؛ خدايا! شيرازۀ امورشان را از هم گسسته فرما» 1
سرانجام، همۀ ياران امام، بىرغبت به دنيا و بلندپرواز، به ملكوت اعلى، در جوار رحمت پروردگار، بال گشودند. تا فردا، از زلال كوثر بنوشند و به راستى كه:
اگر شمشيرها و تيرهاى آن جوانمردان نبود، گوشها ديگر صداى اذان مؤذّنان را نمىشنيد.
نوبت به امام عليه السلام رسيد؛ بادها به حركت درآمد و توفان سرخى كه مجالى براى ديدن نمىگذاشت، آسمان را پوشاند و گمان كردند عذاب خداوندى بر آنها نازل شده است. خورشيد از تماشاى اين جنايت تلخ، آنچنان چهره در هم كشيد كه ستارگان آسمان، در نيم روز ظاهر شدند و گمان كردند كه قيامت شده است. 2
امام عليه السلام ، محو خدا بود و در حالى كه ديگر توانى براى حركت نداشت، به فرمان شمر، بار ديگر مورد حمله قرار گرفت.