88زهيربن قين و سعدبن عبداللّٰه، در برابر امام عليه السلام ايستادند، تا نماز، با قامت و قيام حسين عليه السلام زينت يابد و امر حتمى الهى اقامه شود.
چون تيرى به سوى امام عليه السلام پرتاب شد، سعد بن عبداللّٰه خود را در برابر آن قرار داد، تا جان پاك و زلالش را كه رنگ خدا گرفته بود، به چلچراغ شهادت بيارايد. او جانش را فدا كرد تا يارانش نماز خوف بخوانند.
با پايان نماز، كمكم از شمار ياران اباعبداللّٰه كاسته شد.
امام عليه السلام ، بار ديگر خطاب به اصحاب خود فرمود:
«اى بزرگ زادگان! پايدارى كنيد؛ مرگ، مانند پلى است كه شما را از سختىها و دردها، به سوى بهشت گسترده و نعمت هميشگى الهى عبور مىدهد. كدام يك از شما ترك زندان را به اميد آرامش يافتن در قصر نمىپسندد؟ پدرم از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مىكرد كه: «دنيا» زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ، پل مؤمن است به سوى بهشت و پل كافر است به سوى جهنم و عذاب الهى؛ نه به من دروغ گفته شده است و نه من دروغ مىگويم.»
با شنيدن سخنان امام، ياران ولايت، بار ديگر نبردى قهرمانانه را آغاز كردند، ولى شرايط به گونهاى بود كه با شهادت هر نفر، جاى خالىاش احساس مىشد؛ شمار گستردۀ سپاه دشمن هم حكايت ديگرى داشت؛ گويا دريايى بود كه پايان ندارد!
چشمان امام، ناگهان به عمربن سعد مغرور افتاد؛ رو