87
نماز عشق و پرواز تا ملكوت
جنگ همچنان ادامه داشت. عمر بن سعد، شمارى از سربازانش را مأمور كرد تا خيمههاى آلاللّٰه را از جاى درآورند و به آتش بكشند. ياران امام براى پيشگيرى از محاصره، به رويارويى پرداختند و چون درگيرى شدت گرفت، به فرمان عمر سعد، خيمهها به آتش كشيده شد.
امام عليه السلام فرمود: بگذاريد خيمهها را بسوازنند تا به دست خود، راه عبور خود را بسته باشند و همانگونه شد كه امام عليه السلام مىفرمود. 1در همين گير و دار، عمرو بن عبداللّٰه الصائدى - ابوثمامه - در جست و جوى خورشيدى بود كه در التهاب منظومۀ حسينى مىسوخت. حالا ديگر خورشيد، در مركز آسمان بود. گويا هنگام نماز است! ابوثمامه به امام نزديك شد و با احترام گفت: فدايت شوم اى ابىعبداللّٰه، اين جمعيت به ما نزديك شدهاند و به خدا سوگند من بايد پيش از تو كشته شوم؛ ولى خوش دارم در حالى خدا را ملاقات كنم كه با تو نماز خوانده باشم.
امام عليه السلام فرمود: نماز را يادآور شدى؛ خداى تو را از نمازگزاران قرار دهد!