43
تك سوار خندق
عمرو بن عبدود، سومين رزمآور قريش بود. در بدر، با سپاه اسلام جنگيده و مجروح شده بود و در اثر جراحت، نتوانست در جنگ احد شركت كند؛ ولى در روز خندق، چشم اميد سپاه كفر، به او بود. پيش از همه، با پرچمى مخصوص به ميدان آمد. آتش غرور و نخوت از سراسر وجودش شعله مىكشيد و تو گويى كه زمين را زير پاى خود موم و نرم مىديد! وقتى حسّ نخوت و تكبّرش به اوج رسيد، گردن افراشت، صدايش را در گلو انداخت و با آهنگى خشن فرياد زد: «آيا مردى نيست كه با من رو به رو شود»؟
كسى را ياراى برابرى با او نبود. همه مات و مبهوت بودند و تنها دلى كه هيمنه و هيبت الهى بر آن سايه افكنده بود و عمروبن عبدود را خوار و كوچك مىديد، جوانى دلير و محبوب خدا و رسول صلى الله عليه و آله بود؛ با وقار و سنگين از جاى برخاست و به پيشگاه پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و اجازۀ نبرد خواست! اطرافيان با مشاهدۀ اين همه شجاعت و دليرى، نگاهى از روى تحسين به او انداختند و از اين كه على عليه السلام ، غرور به تاراج رفتۀ آنان را به ايشان باز مىگرداند، شادمان بودند؛ ولى رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: