198
ستارهاى در شب
روزى دو تن از نزديكان متوكل نزد او رفتند و شروع كردند به خبرسازىِ دروغ كه ما در منزل امام هادى عليه السلام ، اسلحه و نوشتهها و چيزهاى ديگرى ديدهايم كه شيعيانِ او از قم برايش فرستادهاند و امام عليه السلام نيز قصد شورش و انقلاب عليه خليفۀ مسلمين را دارد و...
متوكل، لحظه به لحظه عصبانىتر و برافروختهتر شد.
رييس نگهبانان را طلبيد و به او گفت: شبانگاه به خانۀ امام هجوم ببريد و همۀ خانۀ او را وجب به وجب، جست و جو كنيد، در هر حالى كه او را يافتيد، به نزدم بياوريد و .
آفتاب عالمتاب، كمكم اشعههاى خود را از بام گيتى جمع مىكرد و به تدريج پردۀ تاريك شب، بر روى جهان كشيده مىشد.
در اين هنگام، گروهى از مأموران متوكل، به آرامى به سوى منزل امام به حركت درآمدند. پشت ديوارهاى خانه كمين كردند و همين كه پردۀ سياه شب همه جا را پوشاند، با اشارۀ رئيس نگهبانان، مأموران چالاك از ديوارها بالا رفتند و بى صدا، همۀ خانه را جست و جو كردند؛ ولى هر چه مىگشتند، چيزى نمىيافتند؛ تا اين