188رسيدند و به يكى از خانههاى كنار حرمِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يعنى خانۀ قديمى امام صادق عليه السلام وارد شدند.
خدمتكاران، زيرانداز بزرگى پهن و با شتاب از آنان پذيرايى كردند تا خستگى سفر از تن و جانشان زدوده شود.
پس از پذيرايى، عبداللّٰه بن موسى، عموى حضرت جواد عليه السلام وارد شد. همگى به احترام او برخاستند و او در صدر مجلس جاى گرفت. آن گاه يكى از همراهان عبداللّٰه به پا خاست و با صدايى رسا گفت:
اى ميهمانان عزيز! اين پسر رسول خداست؛ هر كس پرسشى دارد، از وى بپرسد.
پچپچ حاضران به پا خاست. آنها در انتظار ديدن امام جواد عليه السلام بودند؛ ولى پيرمردى كه خود را فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله مىدانست، ادّعاى زعامت مىكرد! چارهاى نبود؛ بنابراين دانشمندان از عبداللّٰه پرسش كردند و عبداللّٰه در برابر پرسشها درماند و به اشتباه، پاسخشان را مىداد! دانشمندان خشمگين شدند و عبداللّٰه تصميم گرفت با شرمندگى مجلس را ترك كند. دانشمندان هم غرق شگفتى و التهاب شدند. انتظار چنين برخوردى را نداشتند! يكى از دانشمندان گفت: اگر امام جواد عليه السلام پاسخ پرسشهاى ما را مىدانست، به عبداللّٰه فرصت آمدن نمىداد!
ديگرى مىگفت: چرا عبداللّٰه به جاى جواد آمده، پس او كجاست؟
ناگهان درى از صدر مجلس باز شد و ميهمانان به آن