187هنوز اين حرف به درستى از دهان يونس بيرون نيامده بود كه ريّان بن صلت از سمتى ديگر برخاست و بر سر يونس فرياد زد: خاموش مرد !
سر و صداى ديگران هم بلند شد. عبدالرحمان به ميان آنها رفت تا آرامشان كند. يونس با بىاعتنايى به حرفش ادامه داد: برادران! بهتر است ما در اين باره مشورت كنيم! ريّان اين بار آشفتهتر و خشمگينتر شد و با صداى بلند گفت: از تو انتظار نداشتم! نكند وصيت امام رضا عليه السلام را از ياد بردهاى!
مشاجره بين آنان بالا گرفت و وساطت ديگران هم راه به جايى نبرد. ريّان رو به يونس كرد و گفت: اى ريّان! تو كسى هستى كه ادعا دارى ايمانت به اهل بيت عليهم السلام زياد است؛ ولى دروغ مىگويى؛ چون در دلت به آنان شك دارى. اگر امام جواد عليه السلام از سوى خداوند امام است و ا گر سنش حتى يك روز هم باشد، مثل يك پيرمرد عالم است؛ بلكه بالاتر از آن. امّا اگر امامت او از سوى خداوند نباشد، هزار سال هم عمر داشته باشد، هيچ علمى ندارد و برتر نيست. امامت كه به سن و سال نيست!
يونس با شنيدن اين استدلال آرام گرفت و ديگران نيز به نكوهش و سرزنش او پرداختند و عبدالرحمان نيز براى آرام كردن مجلس، او را از اتاق بيرون برد.
... سرانجام گروه هشتاد نفرى دانشمندان، پس از شور و مشورت فراوان تصميم گرفتند به مدينه بروند و امام جواد عليه السلام را از نزديك ببينند...
مسافران، پس از طى مسافتى طولانى به مدينه