128در آيۀ «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» 1 آمده، از يكديگر به ارث مىبريم و هرگز زمين از چنين افرادى خالى نمىماند. 2هر چند دربار هشام، همان گونه كه گفته شد، براى ابراز عظمت علمى معصوم هفتم، محيط مساعدى نبود؛ ولى از حسن اتفاق، پيش از آن كه ايشان شهر دمشق را ترك كنند، مجال بسيار مناسبى پيش آمد كه امام براى بيدارى افكار عمومىو معرفى عظمت و مقام علمى خود، به خوبى از آن بهره بگيرد.
ماجرا اين است كه هشام، دستاويزى براى جسارت بيشتر به امام عليه السلام نداشت و ناگزير، به بازگشت امام به مدينه موافقت كرد. هنگامى كه امام عليه السلام همراه فرزند گرامى خود از قصر خلافت بيرون رفتند، در انتهاى ميدان روبهروى قصر، با جمعيت انبوهى روبهرو شد. امام عليه السلام از وضع آنان و دليل گردهمآيى پرسيد، گفتند: اينها كشيشان و راهبان مسيحى هستند كه در مجمع بزرگ ساليانۀ خود گرد آمدهاند و طبق برنامۀ همه ساله، منتظر اسقف بزرگ هستند، تا دشوارىهاى علمى خود را از او بپرسند.
امام عليه السلام هم به طور ناشناس در آن همايش شركت كردند، اين خبر، خيلى زود به هشام رسيد و او نيز افرادى را