108شدنِ امام سجاد عليه السلام به حجرالاسود باز گذاشت.
حضرت، با آرامش و وقارى خاص، به سوى سنگ آسمانى گام برداشت و لبان او با ادبى خاص به دعا مترنّم شد و فرمود:
خدايا! تو را سوگند مىدهم به آن نامت كه بر سرا پردۀ مجد نوشته شده، عزّت و قدرت، جمال و زيبايى از آن توست؛ تو را به نامهاى مقدّست سوگند مىدهم كه بر محمّد صلى الله عليه و آله و آل محمد عليهم السلام درود فرستى و اين سنگ را به زبان عربىِ گويا، به سخن درآورى تا به امام بعد از حسينبنعلى عليهما السلام خبر دهد.
نفسها در سينه حبس و چشمها لحظه به لحظه گشادهتر، گوشها تيزتر و تيزتر شد تا تأثير كلام امام را به گوش جان بشنوند.
همه مىديدند كه حجرالاسود، كمكم به جنبش درآمده و لحظه به لحظه، صدا و حركت آن زيادتر مىشود و تو گويى كه لب گشوده و مىخواهد با تمام وجود، به امامت حضرت گواهى دهد! ناگهان صدايى رسا، به عربى گويا، همۀ فضاى بيتاللّٰه را پوشاند؛ صدايى كه براى حاضران تازگى داشت ولى اين صدا، آن قدر رسا بود كه نيازى به دقت و تيز كردن گوش نداشت. حجرالاسود، با صداى پرجاذبهاى گفت:
«اى على بن الحسين! خدا گواه است كه پس از حسين بن على، پسر فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا، وصايت و امامت برعهدۀ توست و تو بر محمّد بن