14را مىدرد و غبار رخ را مىتكاند و آماده ورود به خانه خدا و محضر ربّ مىشود، تا با شنيدن نغمۀ «اُدْخُلُوهٰا بِسَلاٰمٍ آمِنِينَ» (حجر: 46) به حريم حرم پاى بگذارد.
به هنگام وقوف چون بردهاى ذليل برون سرا ايستاده و بر آستان مولى سر مىسايد تا اذن دخول حاصل كند، و مىماند تا در عرفه به عرفان و معرفت واصل شود، و در مشعر به شعور نايل گردد. و در بيتوته منى، آرزوهاى خود را ذبح و به پاى حبيب خود فدا كند.
آنگاه كه به قصد رجم نفس امّاره، بر نماد شيطان بزرگ سنگ مىزند. هفتبار به عدد هفت شوطى كه بر گرد خان محبوب طواف مىكند، نفس خويش را نيز سنگسار مىنمايد.
هنگامى كه در مسلخ خونينرنگ و قربانگاه عشق، همانجا كه نفايس را در بارگاه قرب ربوبى به حراج مىگذارند، نفس نفيس خويش را به نزد حبيب هديه مىبرد و به امر او سر مىبُرد و در منسك حَلق با زدودن اوساخ جسم و جان، خود را از حجاب نورانى احرام فارغ كرده، در جمال وى فانى مىسازد.
و آنگاه است كه به قصد زيارت صاحبِ خانه روانه بيت شده و با طوافى دوباره در حقيقت به سوى ربّ باز مىگردد، و بر گِرد كعبه، لبيكگويان، هفت شوط شورانگيز، از حَجَر تا ربّ الحجَر را مىپيمايد. بدينسان دامن دل را در زلال آينهفامش، از زنگار ذنوب و رجس عيوب، مىشُويد و جرعه جرعه، جام وصل را از سلسبيل زمزمش سر مىكشد.
به وقت سعى در مسعى، كه هَرولهكنان در طلب ماء معين است، و فاصلۀ سراب هاجرى تا حقيقت حجّى را با پاى دل طى مىكند. سعى بر آن است تا در صفا به قلب خود صفا بخشد. و در مروه به همه قصورات و تقصيرات خود آگاه شود. و هماره اين سير الى الله را طى مىكند تا مصداق «حَتّى تَخرِقَ أبصارُ القُلوبِ حُجَبَ النّورِ» 1 گردد.