58مسلمانان را در نهايت به نتيجۀ نهايى سوق داد.
پيامبر چه مىتوانست بكند؟ مسلمانان، حرف حقّى را مىزدند كه زمينۀ آن را همان اسلام و تعليمات محمّد صلى الله عليه و آله فراهم ساخته بود.
كعبه و مسجدالحرام، عبادتگاه مسلمانان بود و بايد آنان مىتوانستند خدايشان را در نخستين بناى توحيد عبوديّت كنند و اموالشان را كه از سوى دشمن به ناحق گرفته شده بود، بازپس گيرند و ديگر اين ماجرا تكرار نگردد و آنان در اثر آزار و شكنجۀ دشمن، در بيابانهاى خشك و سوزان حجاز سرگردان نشوند.
اسلام با اين دو خواستۀ مسلمانان موافق بود و آن را از اصول مسلّم حقوق انسانى مىدانست كه بايد براى افراد بشر تأمين گردد؛ ولى نه با تجاوز، زور، خونريزى و خونخواهى. در تعريف رسالت پيامبران و از نظرگاه قرآن، ممانعت از خوى ستيزهجويى و زورگويى صاحبان قدرت، مهمترين نقش پيامبران بوده است.
چنين خواستى از جانب مسلمانان، مبتنى بر تعليمات معنوى و تزكيۀ نفس آنها بود.
آنها ميلى به حبّ دنيا نداشتند و منادى اخلاق انسانى، روح متعالى و ارج نهادن به علم و تعقّل بودند و اين حق را داشتند كه براى احداث پايههاى معنوى و عدالت اجتماعى، به فرديّت خود اصالتى الهى بخشند.
محمّد صلى الله عليه و آله لحظات حسّاسى را با حضور در يك مثلّث، مىگذارنْد. در يك زاويۀ مثلّث، «انتظار به حق» و در زاويۀ ديگر «رعايت حقّ انسان»؛ اگر چه به تباهى و فساد مبتلا شده باشد؛ و دادن مجالى به او براى نجات خود و تربيت و تعالى خويش. و زاويۀ ديگر «دين»اش بود؛ سيره و خدا.
اين سه، در يك جمعبندى نهايى، يك راه را ارائه داد:
يافتن راهى براى تحقّق صلح بر اساس ترك كينههاى جاهلى و امكان ظهور حق و عدالت.
ايجاد چنين محيطى، رشد و تعالى بيشتر مسلمانان را فراهم مىكرد. جاهليّت نيز، خود را در محيطى مىديد كه فرصت تغيير حال و بينش را فراراه خود مىيافت. از اين رو اگر جهاد را «تلاشى صادقانه براى تحقّق صلح و آرامش» معنى كنيم، به مدينۀ پيامبر صلى الله عليه و آله