57است: «ابنجوزى» اين حديث را با ذكر سند در كتاب مثيرالعزم آورده است كه تأييدى بر اين مطلب است.
اگر مطلبى كه محب طبرى در وجه تسميۀ ابوقبيس بيان كرده، واقعاً در مثير العزم آمده باشد، آنچه را در بيان سخنان ناگفتۀ «نووى» ياد كرديم، تأييد مىكند.
فاكهى در مورد مردى كه نخستين بار در كوه ابوقبيس خانه ساخت، هر دو قول را؛ يعنى اين كه: آيا از قبيلۀ «اياد» است يا «مذحج»، ذكر كرده و او را قبيس مىنامد و اين با آنچه «ازرقى» آورده و ابوقبيس ناميده است، اختلاف دارد. شايد هم لفظ «ابو» در كتاب فاكهى افتاده باشد. (اللّٰه اعلم).
نتيجه آن كه در نسب و نيز نام وى، دو قول وجود دارد. گفته مىشود كه وجه تسميۀ اين كوه به ابوقبيس غير از آن است كه آورده شده؛ چرا كه ابوالقاسم سهيلى در كتاب خود 1 مىنويسد: «ثور» و «ثبير» از كوههاى مكهاند.
گفتهاند كه ثبير مردى از قبيلۀ هذيل بوده كه در آن كوه وفات يافته و به همين دليل، كوه را به اين نام مىخوانند، همچنان كه كوه ابوقبيس برگرفته از نام «قبيس بن شالح» مردى از قبيلۀ جُرهُم است كه به سخن چينى و بدگويى ميان «عمرو بن مضاض» و دختر عموى او «مَيَّه» پرداخت. مَيَّه تصميم گرفت با پسر عموى خود صحبت نكند. از آنجا كه عمرو دختر عمويش را خيلى دوست داشت، قسم خورد كه قبيس را بكشد. او نيز به اين كوه گريخت و خبرى از وى نشد و در همان جا مُرد يا اين كه به جاى ديگرى رفت. به هر حال اين كوه، ابوقبيس ناميده شد.
سهيلى همچنين آورده است: 2 ابنهشام در يك خبر طولانى، در جاى ديگرى جز سيرۀ «ابناسحاق» از وى ياد كرده است. در وجه تسميۀ اين كوه مىگويند آتشى كه اينك در اختيار مردم است، از آنجا اقتباس شده؛ چرا كه دو كُندۀ بزرگ درخت از آسمان فرو افتادند و آتش گرفتند و حضرت آدم عليه السلام آتشى را كه در اختيار مردم است، از آنها اقتباس