48خيلى بزرگ و نه خيلى كوچك، در دامنۀ كوه رو به دريا، عمارتها ساخته شده است، عمارتهاى خيلى خوش منظر خوب دارد، دو سه نفر آمدند جلو، تعريف منزلهاى خود را كردند، سيدى جوان كه فارسى هم حرف مىزد، اظهار دوستى كرد، ما را راهنمايى كرد به«مشهدى خالق»نام، ما هم گول عمامۀ سيد را خورده، با«مشهدى خالق» رفتيم، كاروانسرايى داشت، در پشت حمامى، ولى اطاقهاى خوبى نداشت، و جاى بدى بود، ما هم نابلد بوديم و از دريا احوالم منقلب بود، فورى خوابيدم، بعد برخاسته نهار آوردند، ميل نكردم بخورم، برخاسته قدرى راه رفته، در ميان كوچه«ملاخليفه قلى بادكوبهاى»[ را] كه سابق در«مشهد»بود ديدم، احوال پرسى كردم، شناخت و با ما برگشت، قدرى راه بلدىكرد، بعضى جاها را تماشا كردم، من جمله باغى بود كه به زحمت ساختهاند، ولى خوشگل و قشنگ طراحى شده است، چهار مرتبه است، ولى زمين آن بياض، 1 باغ عمومى است، هر كس مىخواهد تماشا مىكند، چيزى هم نمىگيرند، در دور، عمارتهاى خوب دارد، يك طرف هم وصل است به قلعۀ قديم «بادكوبه»، كه برجهاى خود قلعه در كمال استحكام، و دو مسجد دارد، داخل قلعه يكى را مسيحىها به خواهش گرفتهاند و ويران است، يكى ديگر را«حبيسه خانه» 2 كردهاند.
كورتا
منزل«كورتا»كه در كنار خيابان دم باغ است، عمارتى چهارطبقه و از خارج خيلى باشكوه، ولى ديوان خانههاى اين شهر، عمارتى جداگانه دارد، كه از يك طرف نزديك به قلعه قديم است، و همه ديوانخانههاى آنها همان جا است، و از مالياتى كه از منازل مىگيرند ساخته شده است، كليسايى بزرگ هم ديدم كه«ملاخليفه»مىگفت، سابقاً قبرستان بوده است، حالا فضايى دارد كه سنگ فرش كردهاند، رفتم تماشاى كليسا، داخل شدم، كشيش جوان در را باز كرد، آمد دست داد، احترام كرد، داخل كليسا خيلى جاى 3