30آوردند، در قابلمهها كرده، براى نهار نگه داشتيم، صبح كاروانسراى دار، قيمت جو و كاه و ساير لوازم كه خريده شده بود [ را] از ما قبول نكرد، معلوم شد شب را مهمان نواب « اعزاز السلطان» بودهايم.
صبح دوشنبه دوازدهم، از« نوبهار» حركت كرده، بعد از دو ساعت به توسط درشكه به« چناران» رسيده، و از« چناران» هم به« سيدآباد »دو ساعت و نيم راه است، در « سيدآباد »جهت نهار پياده شديم، عالى جناب« ميرزا على اكبر سيدآبادى »مطلع شد، فورى آمد و ما را به منزل خود برد، وارد منزل او كه شديم، معلوم شد براى پسر كوچك خود، مجلس سور برپا دارد و ساز مىزدند، جهت احترام ما زدن ساز را موقوف كردند، ما هم زود صرف نهار كرده و روانه« مقصودآباد» شديم، كه ملك عيال مرحوم« محمد باقر خان شجاعالدوله» است. شب را در« مقصودآباد» به سر برديم، بحمداللّٰه خيلى خوش گذشت، دو ساعت و ربع از« سيدآباد تا مقصودآباد » راه است.
جعفرآباد
صبح سه شنبه از« مقصودآباد» كه خواستيم حركت كنيم، مذكور شد كه از « جعفرآباد» به« قوچان» خيلى گِل و باتلاق است، و رفتن درشكه با دو اسب كه تازه هم بسته شده، و خام بودند، خيلى مشكل بود، استخاره هم خوب نيامد، لهذا« ميرزاحسين » درشكهچى خود را، با« حاجىغلامحسين» و درشكه و اسبهاى خودم مراجعت دادم، و خود با اهل منزل سوار دليجان 1 شديم. دو ساعت و نيم تا« رضاآباد» و دو ساعت تا « جعفرآباد »راه بود، در« جعفرآباد »صرف نهار شد، سه به غروب مانده از« جعفرآباد » حركت كرده، راه خيلى گِل و بد بود، و خيلى هم دليجان حركت داد و اذيت كرد، نيم به غروب مانده وارد شهر« قوچان »شديم.